تفاوت میان نسخههای «نظامی (مخزن الاسرار)/منکه سراینده این نوگلم»
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
(ورود خودکار مقاله) |
|||
خط ۷: | خط ۷: | ||
| یادداشت = | | یادداشت = | ||
}} | }} | ||
+ | {{شعر}} | ||
{{ب|منکه سراینده این نوگلم|باغ ترا نغمهسرا بلبلم}} | {{ب|منکه سراینده این نوگلم|باغ ترا نغمهسرا بلبلم}} | ||
{{ب|در ره عشقت نفسی میزنم|بر سر کویت جرسی میزنم}} | {{ب|در ره عشقت نفسی میزنم|بر سر کویت جرسی میزنم}} |
نسخهٔ کنونی تا ۲ فوریهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۱۱:۰۹
' | نظامی (مخزن الاسرار) (منکه سراینده این نوگلم) از نظامی |
' |
منکه سراینده این نوگلم | باغ ترا نغمهسرا بلبلم | |
در ره عشقت نفسی میزنم | بر سر کویت جرسی میزنم | |
عاریت کس نپذیرفتهام | آنچه دلم گفت بگو گفتهام | |
شعبده تازه برانگیختم | هیکلی از قالب نو ریختم | |
صبح روی چند ادب آموخته | پرده ز سحر سحری دوخته | |
مایه درویشی و شاهی درو | مخزن اسرار الهی درو | |
بر شکر او ننشسته مگس | نی مگس او شکر آلود کس | |
نوح درین بحر سپر بفکند | خضر درین چشمه سبو بشکند | |
بر همه شاهان ز پی این جمال | قرعه زدم نام تو آمد به فال | |
نامه دو آمد ز دو ناموسگاه | هر دو مسجل به دو بهرامشاه | |
آن زری از کان کهن ریخته | وین دری از بحر نو انگیخته | |
آن بدر آورده ز غزنی علم | وین زده بر سکه رومی رقم | |
گرچه در آن سکه سخن چون زرست | سکه زر من از آن بهترست | |
گر کم ازان شد بنه و بار من | بهتر از آنست خریدار من | |
شیوه غریبست مشو نامجیب | گر بنوازش نباشد غریب | |
کاین سخن رسته پر از نقش باغ | عاریت افروز نشد چون چراغ | |
اوست در این ده زده آبادتر | تازهتر از چرخ و کهن زادتر | |
رنگ ندارد ز نشانی که هست | راست نیاید به زبانی که هست | |
خوان ترا این دو نواله سخن | دست نکردست برو دستکن | |
گر نمکش هست بخور نوش باد | ورنه ز یاد تو فراموش باد | |
با فلک آنشب که نشینی بخوان | پیش من افکن قدری استخوان | |
کاخر لاف سگیت میزنم | دبدبه بندگیت میزنم | |
از ملکانی که وفا دیدهام | بستن خود بر تو پسندیدهام | |
خدمتم آخر به وفائی کشد | هم سر این رشته به جائی کشد | |
گرچه بدین درگه پایندگان | روی نهادند ستایندگان | |
پیش نظامی به حساب ایستند | او دگرست این دگران کیستند | |
من که درین منزلشان ماندهام | مرحله پیش ترک راندهام | |
تیغ ز الماس زبان ساختم | هر که پس آمد سرش انداختم | |
تیغ نظامی که سر انداز شد | کند نشد گرچه کهن ساز شد | |
گرچه خود این پایه بیهمسریست | پای مرا هم سر بالاتریست | |
اوج بلندست در او میپرم | باشد کز همت خود برخورم | |
تا مگر از روشنی رای تو | سر نهم آنجا که بود پای تو | |
گرد تو گیرم که به گردون رسم | تا نرسانی تو مرا چون رسم | |
بود بسیجم که در این یک دو ماه | تازه کنم عهد زمین بوس شاه | |
گرچه درین حلقه که پیوستهاند | راه برون آمدنم بستهاند | |
پیش تو از بهر فزون آمدن | خواستم از پوست برون آمدن | |
باز چو دیدم همه ره شیر بود | پیش و پسم دشنه و شمشیر بود | |
لیک درین خطه شمشیر بند | بر تو کنم خطبه به بانگ بلند | |
آب سخن بر درت افشاندهام | ریگ منم این که به جا ماندهام | |
ذره صفت پیش تو ای آفتاب | باد دعای سحرم مستجاب | |
گشته دلم بحر گهر ریز تو | گوهر جانم کمر آویز تو | |
تا شب و روزست شبت روز باد | گوهر شاهیت شب افروز باد | |
این سریت باد به نیک اختری | بهتر باد آن سریت زین سری |