تفاوت میان نسخههای «انوری (مقطعات)/بدان خدای که در جست و جوی قدرت او»
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
جز (clean up using AWB) |
|||
خط ۷: | خط ۷: | ||
| یادداشت = | | یادداشت = | ||
}} | }} | ||
+ | {{شعر}} | ||
{{ب|بدان خدای که در جست و جوی قدرت او|مسافران فلک را قدم بفرسودست}} | {{ب|بدان خدای که در جست و جوی قدرت او|مسافران فلک را قدم بفرسودست}} | ||
{{ب|به دست احمد مرسل به کافران قریش|هزار معجزهی رنگ رنگ بنمودست}} | {{ب|به دست احمد مرسل به کافران قریش|هزار معجزهی رنگ رنگ بنمودست}} |
نسخهٔ کنونی تا ۴ فوریهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۰۷:۵۳
' | انوری (مقطعات) (بدان خدای که در جست و جوی قدرت او) از انوری |
' |
بدان خدای که در جست و جوی قدرت او | مسافران فلک را قدم بفرسودست | |
به دست احمد مرسل به کافران قریش | هزار معجزهی رنگ رنگ بنمودست | |
ز ناودان قضا آب حکم بگشادست | به لاژورد بقا بام چرخ اندودست | |
کمال لم یزل و ذات لایزالی اوی | ز هرچه نسبت نقصان بود برآسودست | |
مقدسی است که آسیب دامن امکان | بساط بارگه کبریاش نبسودست | |
ز راه حکمت و رحمت عموم اشیا را | طریق کسب کمالات خاص بنمودست | |
مشاعل فلکی را ز کارخانهی صنع | بهین و خوبترین رنگ و شکل فرمودست | |
چنان که طرهی شب را به قهر شانه زدست | به لطف آینهی جرم ماه بزدودست | |
ز عدل شاملش اندر مقام حیز خاک | نهاده هریکی از چار طبع و نغنودست | |
خمیرمایهی بخشش به خاک بخشیدست | برآنکه مرجع او خاک شد نبخشودست | |
سوار روح به چوگان یای نسبت او | ز کوی گردون گوی کمال بربودست | |
درازدستی ادراک و تیزگامی وهم | طناب نوبتی حضرتش نه پیمودست | |
جناب قدرت او را به قدر وسعت نطق | زبان سوسن و طوطی همیشه بستودست | |
کمین سلطنتش در مصاف کون و فساد | سنان لاله به خون دلش بیالودست | |
سیاه روی سپهر کبود کسوت را | رخش ز زنگ کدورت نخست بزدودست | |
پس از خزانهی حسن و جمال خورشیدش | کفاف حسن و زکوة جمال فرمودست | |
بیاض روز به پالونهی هوای مشف | هزار سال بر این تیره خاک پالودست | |
گهی به خرج بخار از بحار کم کردست | گهی به دخل دخان بر اثیر بفزودست | |
ترا که میر خراسانی از ره تقدیم | بر آسمان و زمین قدر و جاه افزودست | |
که انوری را بیخدمت مبارک تو | هرآنچه دیده ندیدست و گوش نشنودست | |
در این سه سال چه در خواب و چه به بیداری | خیال رایت و آواز نوبتت بودست | |
شکستهای امانی به عشوه میبسته است | درشتهای حوادث به حیله میبودست | |
کنون حواشی جانش از قدوم فرخ تو | چو برگ گل همه شادیش توده بر تودست | |
که صورتی که ز من بنده آشنایی کرد | نه آنکه از لب من هیچ گوش نشنودست | |
نه بر زبان گذرانیدهام نه بر خاطر | نه بر عقیدت من بنده هرگز این بودست | |
عاقلا از سر جهان برخیز | که نه معشوقهی وفادارست | |
گیر کامروز بر سر گنجی | پا نه فردات بر دم مارست |