تفاوت میان نسخههای «مثنوی معنوی/بیان خسارت وزیر درین مکر»
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
(صفحهٔ جدید: {{سرصفحه | عنوان = دفتر اول مثنوی | مؤلف = مولوی | قسمت =(بیان خسارت وزیر درین مکر) | قبلی = | بعدی =...) |
|||
خط ۷: | خط ۷: | ||
| یادداشت = | | یادداشت = | ||
}} | }} | ||
+ | {{شعر}} | ||
{{ب|همچو شه نادان و غافل بد وزیر|پنجه میزد با قدیم ناگزیر}} | {{ب|همچو شه نادان و غافل بد وزیر|پنجه میزد با قدیم ناگزیر}} | ||
{{ب|با چنان قادر خدایی کز عدم|صد چو عالم هست گرداند بدم}} | {{ب|با چنان قادر خدایی کز عدم|صد چو عالم هست گرداند بدم}} |
نسخهٔ کنونی تا ۱۸ فوریهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۰۷:۵۷
' | دفتر اول مثنوی (بیان خسارت وزیر درین مکر) از مولوی |
' |
همچو شه نادان و غافل بد وزیر | پنجه میزد با قدیم ناگزیر | |
با چنان قادر خدایی کز عدم | صد چو عالم هست گرداند بدم | |
صد چو عالم در نظر پیدا کند | چونک چشمت را به خود بینا کند | |
گر جهان پیشت بزرگ و بیبنیست | پیش قدرت ذرهای میدان که نیست | |
این جهان خود حبس جانهای شماست | هین روید آن سو که صحرای شماست | |
این جهان محدود و آن خود بیحدست | نقش و صورت پیش آن معنی سدست | |
صد هزاران نیزهی فرعون را | در شکست از موسی با یک عصا | |
صد هزاران طب جالینوس بود | پیش عیسی و دمش افسوس بود | |
صد هزاران دفتر اشعار بود | پیش حرف امییاش عار بود | |
با چنین غالب خداوندی کسی | چون نمیرد گر نباشد او خسی | |
بس دل چون کوه را انگیخت او | مرغ زیرک با دو پا آویخت او | |
فهم و خاطر تیز کردن نیست راه | جز شکسته مینگیرد فضل شاه | |
ای بسا گنج آگنان کنجکاو | کان خیالاندیش را شد ریش گاو | |
گاو که بود تا تو ریش او شوی | خاک چه بود تا حشیش او شوی | |
چون زنی از کار بد شد روی زرد | مسخ کرد او را خدا و زهره کرد | |
عورتی را زهره کردن مسخ بود | خاک و گل گشتن نه مسخست ای عنود | |
روح میبردت سوی چرخ برین | سوی آب و گل شدی در اسفلین | |
خویشتن را مسخ کردی زین سفول | زان وجودی که بد آن رشک عقول | |
پس ببین کین مسخ کردن چون بود | پیش آن مسخ این به غایت دون بود | |
اسپ همت سوی اختر تاختی | آدم مسجود را نشناختی | |
آخر آدمزادهای ای ناخلف | چند پنداری تو پستی را شرف | |
چند گویی من بگیرم عالمی | این جهان را پر کنم از خود همی | |
گر جهان پر برف گردد سربسر | تاب خور بگدازدش با یک نظر | |
وزر او و صد وزیر و صدهزار | نیست گرداند خدا از یک شرار | |
عین آن تخییل را حکمت کند | عین آن زهراب را شربت کند | |
آن گمانانگیز را سازد یقین | مهرها رویاند از اسباب کین | |
پرورد در آتش ابراهیم را | ایمنی روح سازد بیم را | |
از سبب سوزیش من سوداییم | در خیالاتش چو سوفسطاییم |