تفاوت میان نسخههای «مثنوی معنوی/قصهی بازرگان کی طوطی محبوس او او را پیغام داد به طوطیان هندوستان هنگام رفتن به تجارت»
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
خط ۷: | خط ۷: | ||
| یادداشت = | | یادداشت = | ||
}} | }} | ||
+ | {{شعر}} | ||
{{ب|بود بازرگان و او را طوطیای|در قفص محبوس زیبا طوطیای}} | {{ب|بود بازرگان و او را طوطیای|در قفص محبوس زیبا طوطیای}} | ||
{{ب|چونک بازرگان سفر را ساز کرد|سوی هندستان شدن آغاز کرد}} | {{ب|چونک بازرگان سفر را ساز کرد|سوی هندستان شدن آغاز کرد}} |
نسخهٔ کنونی تا ۱۸ فوریهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۰۸:۱۰
' | دفتر اول مثنوی (قصهی بازرگان کی طوطی محبوس او او را پیغام داد به طوطیان هندوستان هنگام رفتن به تجارت) از مولوی |
' |
بود بازرگان و او را طوطیای | در قفص محبوس زیبا طوطیای | |
چونک بازرگان سفر را ساز کرد | سوی هندستان شدن آغاز کرد | |
هر غلام و هر کنیزک را ز جود | گفت بهر تو چه آرم گوی زود | |
هر یکی از وی مرادی خواست کرد | جمله را وعده بداد آن نیکمرد | |
گفت طوطی را چه خواهی ارمغان | کارمت از خطهی هندوستان | |
گفتش آن طوطی که آنجا طوطیان | چون ببینی کن ز حال من بیان | |
کان فلان طوطی که مشتاق شماست | از قضای آسمان در حبس ماست | |
بر شما کرد او سلام و داد خواست | وز شما چاره و ره ارشاد خواست | |
گفت میشاید که من در اشتیاق | جان دهم اینجا بمیرم در فراق | |
این روا باشد که من در بند سخت | گه شما بر سبزه گاهی بر درخت | |
این چنین باشد وفای دوستان | من درین حبس و شما در گلستان | |
یاد آرید ای مهان زین مرغ زار | یک صبوحی درمیان مرغزار | |
یاد یاران یار را میمون بود | خاصه کان لیلی و این مجنون بود | |
ای حریفان بت موزون خود | من قدحها میخورم از خون خود | |
یک قدح مینوش کن بر یاد من | گر نمیخواهی که بدهی داد من | |
یا بیاد این فتادهی خاکبیز | چونک خوردی جرعهای بر خاک ریز | |
ای عجب آن عهد و آن سوگند کو | وعدههای آن لب چون قند کو | |
گر فراق بنده از بد بندگی است | چون تو با بد بد کنی پس فرق چیست؟ | |
ای بدی که تو کنی در خشم و جنگ | با طربتر از سماع و بانگ چنگ | |
ای جفای تو ز دولت خوبتر | و انتقام تو ز جان محبوبتر | |
نار تو این است نورت چون بود | ماتم این تا خود که سورت چون بود؟ | |
از حلاوتها که دارد جور تو | وز لطافت کس نیابد غور تو | |
نالم و ترسم که او باور کند | وز کرم آن جور را کمتر کند | |
عاشقم بر لطف و بر قهرش به جد | بولعجب من عاشق این هر دو ضد | |
والله ار زین خار در بستان شوم | همچو بلبل زین سبب نالان شوم | |
این عجب بلبل که بگشاید دهان | تا خورد او خار را با گلستان | |
این چه بلبل این نهنگ آتشی است | جمله ناخوشها ز عشق او را خوشی است | |
عاشق کل است و خود کلّست او | عاشق خویش است و عشق خویشجو |