تفاوت میان نسخههای «فروغی بسطامی (غزلیات)/امشب ز رخش انجمنم خلد برین است»
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
(ورود خودکار مقاله) |
|||
خط ۷: | خط ۷: | ||
| یادداشت = | | یادداشت = | ||
}} | }} | ||
+ | {{شعر}} | ||
{{ب|امشب ز رخش انجمنم خلد برین است|حوری که خدا وعده به من داده همین است}} | {{ب|امشب ز رخش انجمنم خلد برین است|حوری که خدا وعده به من داده همین است}} | ||
{{ب|رفتن به سلامت ز در دوست گمان است|مردن به ملامت ز غم عشق یقین است}} | {{ب|رفتن به سلامت ز در دوست گمان است|مردن به ملامت ز غم عشق یقین است}} |
نسخهٔ کنونی تا ۲۹ فوریهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۱۲:۳۴
' | فروغی بسطامی (غزلیات) (امشب ز رخش انجمنم خلد برین است) از فروغی بسطامی |
' |
امشب ز رخش انجمنم خلد برین است | حوری که خدا وعده به من داده همین است | |
رفتن به سلامت ز در دوست گمان است | مردن به ملامت ز غم عشق یقین است | |
گفتم که گرفت آتش عشق تو جهان را | گفتا صفت عشق جهانسوز چنین است | |
فریاد که پیوسته ز ابروی تو ما را | هر گوشه کماندار بلایی به کمین است | |
چون زخم دل اهل نظر تازه نماند | تا پستهی خندان تو حرفش نمکین است | |
داغ ستمت مرهم جانهای ستم کش | سودای غمت شادی دلهای غمین است | |
کی باز شود کار گره در گرهی من | تا طرهی مشکین تو چین بر سر چین است | |
هم روی دلارای تو بر همزن روم است | هم چین سر زلف تو غارتگر چین است | |
این صورت زیبا که تو از پرده نمودی | شایسته ایوان ملک ناصر دین است | |
آن شاه جوان بخت فلک بخت ملک رخت | کز خنجر خود تاجور و تخت نشین است | |
هم گوشهی تاجش سبب دور سپهر است | هم پایهی تختش جهت علم زمین است | |
هم برق دم خنجر او سانحه سوز است | هم چشم دل روشن او حادثه بین است | |
هم حرف دعایش همه را ورد زبان است | هم نام شریفش همه جان نقش نگین است | |
شاها سخن از مدح تو تا گفت فروغی | الحق که ادای سخنش سحر مبین است |