تفاوت میان نسخههای «نظامی (اقبال نامه)/مغنی برآرای لحنی درست»
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
(ورود خودکار مقاله) |
|||
خط ۷: | خط ۷: | ||
| یادداشت = | | یادداشت = | ||
}} | }} | ||
+ | {{شعر}} | ||
{{ب|مغنی برآرای لحنی درست|که این نیست ما را خطائی نخست}} | {{ب|مغنی برآرای لحنی درست|که این نیست ما را خطائی نخست}} | ||
{{ب|بدان لحن بردن توان بامداد|همه لحنهای جهان را زیاد}} | {{ب|بدان لحن بردن توان بامداد|همه لحنهای جهان را زیاد}} |
نسخهٔ کنونی تا ۱۰ فوریهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۰۶:۰۰
' | نظامی (اقبال نامه) (مغنی برآرای لحنی درست) از نظامی |
' |
مغنی برآرای لحنی درست | که این نیست ما را خطائی نخست | |
بدان لحن بردن توان بامداد | همه لحنهای جهان را زیاد | |
فلاطون چو در رفتن آمد چه گفت؟ | که ما نیز در خاک خواهیم خفت | |
چنان شد حکایت در آن مرز و بوم | که بالغترین کس منم زاهل روم | |
چو در پردهی مرگ ره یافتم | ز هر پردهای روی برتافتم | |
بدان طفل مانم که هنگام خواب | به گهوارهی خوابش آید شتاب | |
به خفتن منش رهنمون آیدش | نداند که این خواب چون آیدش | |
درین چار طبع مخالف نهاد | که آب آمد و آتش و خاک و باد | |
چگونه توان راستی یافتن | ز کژی بباید عنان تافتن | |
بود چار دیوار آن خانه سست | که بنیادش اول نباشد درست | |
گذشت از صد و سیزده سال من | به ده سالگان ماند احوال من | |
همان آرزو خواهیم در سرست | کهن من شدم آرزو نوترست | |
بدین آرزو چون زمانی گذشت | فلک فرش او نیز هم درنوشت | |
انجامش روزگار والیس | . . . | |
سرودی بر آهنگ فریاد من | مغنی به یادآرد بر یاد من | |
مگر بگذرم زاب این هفت رود | بکن شادم از شادی آن سرود | |
چو والیس را سر درآمد به خواب | درافکند کشتی به طوفان آب | |
نشسته رفیقان یاریگرش | به یاریگری چون فلک برسرش | |
چو بر ناتوان یافت تیمار دست | تنومند را ناتوانی شکست | |
ز نیروی طالع خبر باز جست | بناهای اوتاد را یافت سست | |
ستاره دل از داد برداشته | ستمگر شده داد بگذاشته | |
به آن همنشینان که بودند پیش | خبر داد از اندازه عمر خویش | |
چنین گفت کایمن مباشید کس | از این هفت هندوی کحلی جرس | |
که این اختران گر چه فرخ پیند | ز نافرخی نیز خالی نیند | |
چو نحس اوفتد دور سیارگان | بود دور دور ستمکارگان | |
شمار ستم تا نیاید به سر | به گیتی نیاید کسی دادگر | |
چو باز اختر سعد یابد قران | به نیکی رسد کار نیک اختران | |
فلک تا رسیدن بدان بازگشت | ورقهای ما باری اندر نوشت | |
چو گفت این پناهنده را کرد یاد | فروبست لب دیده برهم نهاد |