تفاوت میان نسخههای «مثنوی معنوی/طلب کردن امت عیسی علیهالسلام از امراکی ولی عهد از شما کدامست»
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
(صفحهٔ جدید: {{سرصفحه | عنوان = دفتر اول مثنوی | مؤلف = مولوی | قسمت =(طلب کردن امت عیسی علیهالسلام از امراکی و...) |
|||
خط ۷: | خط ۷: | ||
| یادداشت = | | یادداشت = | ||
}} | }} | ||
+ | {{شعر}} | ||
{{ب|بعد ماهی خلق گفتند ای مهان|از امیران کیست بر جایش نشان}} | {{ب|بعد ماهی خلق گفتند ای مهان|از امیران کیست بر جایش نشان}} | ||
{{ب|تا به جای او شناسیمش امام|دست و دامن را به دست او دهیم}} | {{ب|تا به جای او شناسیمش امام|دست و دامن را به دست او دهیم}} |
نسخهٔ کنونی تا ۱۸ فوریهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۰۷:۵۹
' | دفتر اول مثنوی (طلب کردن امت عیسی علیهالسلام از امراکی ولی عهد از شما کدامست) از مولوی |
' |
بعد ماهی خلق گفتند ای مهان | از امیران کیست بر جایش نشان | |
تا به جای او شناسیمش امام | دست و دامن را به دست او دهیم | |
چونک شد خورشید و ما را کرد داغ | چاره نبود بر مقامش از چراغ | |
چونک شد از پیش دیده وصل یار | نایبی باید ازومان یادگار | |
چونک گل بگذشت و گلشن شد خراب | بوی گل را از که یابیم از گلاب | |
چون خدا اندر نیاید در عیان | نایب حقاند این پیغامبران | |
نه غلط گفتم که نایب با منوب | گر دو پنداری قبیح آید نه خوب | |
نه دو باشد تا توی صورتپرست | پیش او یک گشت کز صورت برست | |
چون به صورت بنگری چشم تو دوست | تو به نورش در نگر کز چشم رست | |
نور هر دو چشم نتوان فرق کرد | چونک در نورش نظر انداخت مرد | |
ده چراغ ار حاضر آید در مکان | هر یکی باشد بصورت غیر آن | |
فرق نتوان کرد نور هر یکی | چون به نورش روی آری بیشکی | |
گر تو صد سیب و صد آبی بشمری | صد نماند یک شود چون بفشری | |
در معانی قسمت و اعداد نیست | در معانی تجزیه و افراد نیست | |
اتحاد یار با یاران خوشست | پای معنیگیر صورت سرکشست | |
صورت سرکش گدازان کن برنج | تا ببینی زیر او وحدت چو گنج | |
ور تو نگدازی عنایتهای او | خود گدازد ای دلم مولای او | |
او نماید هم به دلها خویش را | او بدوزد خرقهی درویش را | |
منبسط بودیم یک جوهر همه | بیسر و بی پا بدیم آن سر همه | |
یک گهر بودیم همچون آفتاب | بی گره بودیم و صافی همچو آب | |
چون بصورت آمد آن نور سره | شد عدد چون سایههای کنگره | |
گنگره ویران کنید از منجنیق | تا رود فرق از میان این فریق | |
شرح این را گفتمی من از مری | لیک ترسم تا نلغزد خاطری | |
نکتهها چون تیغ پولادست تیز | گر نداری تو سپر وا پس گریز | |
پیش این الماس بی اسپر میا | کز بریدن تیغ را نبود حیا | |
زین سبب من تیغ کردم در غلاف | تا که کژخوانی نخواند برخلاف | |
آمدیم اندر تمامی داستان | وز وفاداری جمع راستان | |
کز پس این پیشوا بر خاستند | بر مقامش نایبی میخواستند |