تفاوت میان نسخههای «خاقانی (قصاید)/صبح خیزان کاستین بر آسمان افشاندهاند»
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
جز (clean up using AWB) |
|||
خط ۷: | خط ۷: | ||
| یادداشت = | | یادداشت = | ||
}} | }} | ||
+ | {{شعر}} | ||
{{ب|صبح خیزان کاستین بر آسمان افشاندهاند|پای کوبان دست همت بر جهان افشاندهاند}} | {{ب|صبح خیزان کاستین بر آسمان افشاندهاند|پای کوبان دست همت بر جهان افشاندهاند}} | ||
{{ب|چون ز کار آب دیدند آب کار عاشقان|آب می بر آتش دل هر زمان افشاندهاند}} | {{ب|چون ز کار آب دیدند آب کار عاشقان|آب می بر آتش دل هر زمان افشاندهاند}} |
نسخهٔ کنونی تا ۱۱ آوریل ۲۰۱۲، ساعت ۱۸:۵۷
' | خاقانی (قصاید) (صبح خیزان کاستین بر آسمان افشاندهاند) از خاقانی |
' |
صبح خیزان کاستین بر آسمان افشاندهاند | پای کوبان دست همت بر جهان افشاندهاند | |
چون ز کار آب دیدند آب کار عاشقان | آب می بر آتش دل هر زمان افشاندهاند | |
پیش از آن کز پر فشاندن مرغ صبح آید به رقص | بر سماع بلبلان عشق جان افشاندهاند | |
در شکر ریز طرب بر عده داران رزان | از پی کاوین بهای کاویان افشاندهاند | |
تا به دست آوردهاند از جام و می صبح و شفق | زیر پای ساقیان گنج روان افشاندهاند | |
کردهاند از می قضای عمر و هم معلوم عمر | بر سر مرغان و در پای مغان افشاندهاند | |
بس زر رخسار کان دریا کشان سیم کش | بر صدف گون ساغر گوهر فشان افشاندهاند | |
سبحه داران از پس سبوح گفتن در صبوح | بر سر زنار ساغر طیلسان افشاندهاند | |
خورده یک دریای بصره تا خط بغداد جام | پس پیاپی دجلهای در جرعه دان افشاندهاند | |
حرمت من را که میگشنیز دیگ عیشهاست | بر سر گشنیزهی حصرم روان افشاندهاند | |
کیسههای زر به برگ گندنا سر بستهاند | بر سپهر گندناگون دست از آن افشاندهاند | |
تا به پای پیل می بر کعبهی عقل آمده است | پیل بالا نقد جان بر پیلبان افشاندهاند | |
خورده اند از می رکابی چند و اسباب صلاح | بر سر این ابلق مطلق عنان افشاندهاند | |
چون در این میدان به دست کس عنان عمر نیست | بر رکاب باده عمر رایگان افشاندهاند | |
زیره آبی دادشان گیتی و ایشان بر امید | ای بسا پلپل که در چشم گمان افشاندهاند | |
جرعه ریز جام ایشانند گویی اختران | کانهمه در روی چرخ جانستان افشاندهاند | |
خوانچه کرده چون مه و مرغان چو جوزا جفت جفت | زهرهوار از لب ثریا بیکران افشاندهاند | |
بر بط آبستن تن و نالان دل و مردان به طبع | جان بر آن آبستن فریاد خوان افشاندهاند | |
چنگ همچون جرهباز ازرق و کبکان بزم | دل بر آن ازرق وش بلبل فغان افشاندهاند | |
پس در آن مجمر که در تربیع منقل کردهاند | اولین تثلیث مشک و عود و بان افشاندهاند | |
دفع سرما را قفس کردند زاهن پس در او | بچهی طاووس علوی آشیان افشاندهاند | |
مجلس انس حریفان را هم از تصحیف انس | در تنوره کیمیای جان جان افشاندهاند | |
چون شرارش را علم بر ابر سنبل گون رسید | تخم گل گوئی ز شاخ ارغوان افشاندهاند | |
یا زمین شد خایه و ابر سیه شد ماکیان | آنگه ارزن ریزه پیش ماکیان افشاندهاند | |
رومیان بین کز مشبک قلعهی بام آسمان | نیزه بالا از برون خونین سنان افشاندهاند | |
شکل خان عنکبوتان کردهاند آنگه به قصد | سرخ زنبوران در آن شوریده خان افشاندهاند | |
کردهاند از زادهی مریخ عقرب خانهای | باز مریخ زحل خور در میان افشاندهاند | |
چتر زرین چون هوا بگرفت گوئی بر فلک | عکس شمشیر شه خسرونشان افشاندهاند | |
یا گهرهایی که در افسر نشاند افراسیاب | پیش شروان شاه کیخسرو نشان افشاندهاند |