تفاوت میان نسخه‌های «ملک الشعرا بهار (قصاید)/منصور باد لشکر آن چشم کینه‌خواه»

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(ورود خودکار مقاله)
 
 
خط ۷: خط ۷:
 
| یادداشت =
 
| یادداشت =
 
}}
 
}}
 +
{{شعر}}
 
{{ب|منصور باد لشکر آن چشم کینه‌خواه|پیوسته باد دولت آن ابروی سیاه}}
 
{{ب|منصور باد لشکر آن چشم کینه‌خواه|پیوسته باد دولت آن ابروی سیاه}}
 
{{ب|عشقش سپه کشید به تاراج صبر من|آن‌گه که شب ز مشرق بیرون کشد سپاه}}
 
{{ب|عشقش سپه کشید به تاراج صبر من|آن‌گه که شب ز مشرق بیرون کشد سپاه}}

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۹ فوریهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۱۰:۳۹

' ملک الشعرا بهار (قصاید) (منصور باد لشکر آن چشم کینه‌خواه)
از ملک الشعرا بهار
'


منصور باد لشکر آن چشم کینه‌خواه پیوسته باد دولت آن ابروی سیاه
عشقش سپه کشید به تاراج صبر من آن‌گه که شب ز مشرق بیرون کشد سپاه
جانم دژم شد از غم آن نرگس دژم پشتم دو تا شد از خم آن سنبل دو تاه
این درد و این بلا به من از چشم من رسید چشمم گناه کرد و دلم سوخت بی‌گناه
ای دل! مرا بحل کن، وی دیده! خون گری چندان که راه بازشناسی همی ز چاه
بر قد سرو قدان کمتر کنی نظر بر روی خوبرویان کمتر کنی نگاه
ای دل! تو نیز بی‌گنهی نیستی از آنک از دیدن نخستین بیرون شدی ز راه
گیرم که دیده پیش تو آورد صورتی چون صد هزار زهره و چون صد هزار ماه
گر علتیت نیست، چرا در زمان بری در حلقه‌های زلفش نشناخته پناه؟
ای دل! کنون بنال در این بستگی و رنج این است حد آن که ندارد ادب نگاه
چون بنده گشت جاهل و خودکام و بی‌ادب او را ادب کنند به زندان پادشاه