تفاوت میان نسخههای «دیوان شمس/عارفان را شمع و شاهد نیست از بیرون خویش»
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
(ورود خودکار مقاله) |
|||
خط ۷: | خط ۷: | ||
| یادداشت = | | یادداشت = | ||
}} | }} | ||
+ | {{شعر}} | ||
{{ب|عارفان را شمع و شاهد نیست از بیرون خویش|خون انگوری نخورده باده شان هم خون خویش}} | {{ب|عارفان را شمع و شاهد نیست از بیرون خویش|خون انگوری نخورده باده شان هم خون خویش}} | ||
{{ب|هر کسی اندر جهان مجنون لیلی شدند|عارفان لیلی خویش و دم به دم مجنون خویش}} | {{ب|هر کسی اندر جهان مجنون لیلی شدند|عارفان لیلی خویش و دم به دم مجنون خویش}} |
نسخهٔ کنونی تا ۲۴ فوریهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۱۷:۲۱
' | دیوان شمس (غزلیات) (عارفان را شمع و شاهد نیست از بیرون خویش) از مولوی |
' |
عارفان را شمع و شاهد نیست از بیرون خویش | خون انگوری نخورده باده شان هم خون خویش | |
هر کسی اندر جهان مجنون لیلی شدند | عارفان لیلی خویش و دم به دم مجنون خویش | |
ساعتی میزان آنی ساعتی موزون این | بعد از این میزان خود شو تا شوی موزون خویش | |
گر تو فرعون منی از مصر تن بیرون کنی | در درون حالی ببینی موسی و هارون خویش | |
لنگری از گنج مادون بستهای بر پای جان | تا فروتر میروی هر روز با قارون خویش | |
یونسی دیدم نشسته بر لب دریای عشق | گفتمش چونی جوابم داد بر قانون خویش | |
گفت بودم اندر این دریا غذای ماهیی | پس چو حرف نون خمیدم تا شدم ذاالنون خویش | |
زین سپس ما را مگو چونی و از چون درگذر | چون ز چونی دم زند آن کس که شد بیچون خویش | |
باده غمگینان خورند و ما ز می خوش دلتریم | رو به محبوسان غم ده ساقیا افیون خویش | |
خون ما بر غم حرام و خون غم بر ما حلال | هر غمی کو گرد ما گردید شد در خون خویش | |
باده گلگونهست بر رخسار بیماران غم | ما خوش از رنگ خودیم و چهره گلگون خویش | |
من نیم موقوف نفخ صور همچون مردگان | هر زمانم عشق جانی میدهد ز افسون خویش | |
در بهشت استبرق سبزست و خلخال و حریر | عشق نقدم میدهد از اطلس و اکسون خویش | |
دی منجم گفت دیدم طالعی داری تو سعد | گفتمش آری ولیک از ماه روزافزون خویش | |
مه کی باشد با مه ما کز جمال و طالعش | نحس اکبر سعد اکبر گشت بر گردون خویش |