تفاوت میان نسخههای «خاقانی (قصاید)/فلک کژروتر است از خط ترسا»
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
جز (clean up using AWB) |
|||
خط ۷: | خط ۷: | ||
| یادداشت = | | یادداشت = | ||
}} | }} | ||
+ | {{شعر}} | ||
{{ب|فلک کژروتر است از خط ترسا|مرا دارد مسلسل راهب آسا}} | {{ب|فلک کژروتر است از خط ترسا|مرا دارد مسلسل راهب آسا}} | ||
{{ب|نه روح الله در این دیر است چون شد|چنین دجال فعل این دیر مینا}} | {{ب|نه روح الله در این دیر است چون شد|چنین دجال فعل این دیر مینا}} |
نسخهٔ کنونی تا ۱۱ آوریل ۲۰۱۲، ساعت ۱۷:۳۵
' | خاقانی (قصاید) (فلک کژروتر است از خط ترسا) از خاقانی |
' |
فلک کژروتر است از خط ترسا | مرا دارد مسلسل راهب آسا | |
نه روح الله در این دیر است چون شد | چنین دجال فعل این دیر مینا | |
تنم چون رشتهی مریم دوتا است | دلم چون سوزن عیساست یکتا | |
من اینجا پایبند رشته ماندم | چو عیسی پایبند سوزن آنجا | |
چرا سوزن چنین دجال چشم است | که اندر جیب عیسی یافت ماوا | |
لباس راهبان پوشیده روزم | چو راهب زان برآرم هر شب آوا | |
به صور صبح گاهی برشکافم | صلیب روزن این بام خضرا | |
شده است از آه دریا جوشش من | تیمم گاه عیسی قعر دریا | |
به من نامشفقند آباء علوی | چو عیسی زان ابا کردم ز آبا | |
مرا از اختر دانش چه حاصل | که من تاریک او رخشنده اجزا | |
چه راحت مرغ عیسی را ز عیسی | که همسایه است با خورشید عذرا | |
گر آن کیخسرو ایران و تور است | چرا بیژن شد اندر چاه یلدا | |
چرا عیسی طبیب مرغ خود نیست | که اکمه را تواند کرد بینا | |
نتیجه دختر طبعم چو عیسی است | که بر پاکی مادر هست گویا | |
سخن بر بکر طبع من گواه است | چو بر اعجاز مریم نخل خرما | |
چو من ناورد پانصد سال هجرت | دروغی نیست ها برهان من ها | |
برآرم زاین دل چون خان زنبور | چو زنبوران خون آلوده غوغا | |
زبان روغنینم زآتش آه | بسوزد چون دل قندیل ترسا | |
چو قندیلم برآویزند و سوزند | سه زنجیرم نهادستند اعدا | |
چو مریم سرفکنده، ریزم از طعن | سرشکی چون دم عیسی مصفی | |
چنان استادهام پیش و پس طعن | که استاده است الفهای اطعنا | |
مرا زانصاف یاران نیست یاری | تظلم کردنم زان نیست یارا | |
علی الله از بد دوران علی الله | تبرا از خدا دوران تبرا | |
نه از عباسیان خواهم معونت | نه بر سلجوقیان دارم تولا | |
چو داد من نخواهد داد این دور | مرا چه ارسلان سلطان چه بغرا | |
چو یوسف نیست کز قحطم رهاند | مرا چه ابنیامین چه یهودا | |
مرا اسلامیان چون داد ندهند | شوم برگردم از اسلام حاشا | |
پس از تحصیل دین از هفت مردان | پس از تاویل وحی از هفت قرا | |
پس از الحمد و الرحمن والکهف | پس از یاسین و طاسین میم و طاها | |
پس از میقات حج و طوف کعبه | جمار و سعی و لبیک و مصلی | |
پس از چندین چله در عهد سی سال | شوم پنجاهه گیرم آشکارا | |
مرا مشتی یهودی فعل، خصمند | چو عیسی ترسم از طعن مفاجا | |
چه فرمایی که از ظلم یهودی | گریزم بر در دیر سکوبا | |
چه گوئی کستان کفر جویم | نجویم در ره دین صدر والا | |
در ابخازیان اینک گشاده | حریم رومیان آنک مهیا | |
بگردانم ز بیت الله قبله | به بیت المقدس و محراب اقصی | |
مرا از بعد پنجه ساله اسلام | نزیبد چون صلیبی بند بر پا | |
روم ناقوس بوسم زین تحکم | شوم زنار بندم زین تعدا | |
کنم تفسیر سریانی ز انجیل | بخوانم از خط عبری معما | |
من و ناجرمکی و دیر مخران | در بقراطیانم جا و ملجا | |
مرا بینند اندر کنج غاری | شده مولو زن و پوشیده چوخا | |
به جای صدرهی خارا چو بطریق | پلاسی پوشم اندر سنگ خارا | |
چو آن عود الصلیب اندر بر طفل | صلیب آویزم اندر حلق عمدا | |
وگر حرمت ندارندم به ابخاز | کنم زآنجا به راه روم مبدا | |
دبیرستان نهم در هیکل روم | کنم آئین مطران را مطرا | |
بدل سازم به زنار و به برنس | ردا و طیلسان چون پور سقا | |
کنم در پیش طرسیقوس اعظم | ز روح القدس و ابن و اب مجارا | |
به یک لفظ آن سه خوان را از چه شک | به صحرای یقین آرم همانا | |
مرا اسقف محققتر شناسد | ز یعقوب و ز نسطور و ز ملکا | |
گشایم راز لاهوت از تفرد | نمایم ساز ناسوت از هیولا | |
کشیشان را کشش بینی و کوشش | به تعلیم چو من قسیس دانا | |
مرا خوانند بطلمیوس ثانی | مرا دانند فیلاقوس والا | |
فرستم نسخهی ثالث ثلاثه | سوی بغداد در سوق الثلاثا | |
به قسطنطین برند از نوک کلکم | حنوط و غالیه موتی و احیا | |
به دست آرم عصای دست موسی | بسازم زان عصا شکل چلیپا | |
ز سرگین خر عیسی ببندم | رعاف جاثلیق ناتوانا | |
ز افسار خرش افسر فرستم | به خانان سمرقند و بخارا | |
سم آن خر به اشک چشم و چهره | بگیرم در زر و یاقوت حمرا | |
سه اقنوم و سه قرقف را به برهان | بگویم مختصر شرح موفا | |
چه بود آن نفخ روح و غسل و روزه | که مریم عور بود و روح تنها | |
هنوز آن مهر بر درج رحم داشت | که جان افروز گوهر گشت پیدا | |
چه بود آن نطق عیسی وقت میلاد | چه بود آن صوم مریم وقت اصغا | |
چگونه ساخت از گل مرغ عیسی | چگونه کرد شخص عازر احیا | |
چه معنی گفت عیسی بر سر دار | که آهنگ پدر دارم به بالا | |
وگر قیصر سکالد راز زردشت | کنم زنده رسوم زند و استا | |
بگویم کان چه زند است و چه آتش | کز او پازند و زند آمد مسما | |
چه اخگر ماند از آن آتش که وقتی | خلیل الله در آن افتاد دروا | |
به قسطاسی بسنجم راز موبد | که جوسنگش بود قسطای لوقا | |
چرا پیچد مگس دستار فوطه | چرا پوشد ملخ رانین دیبا | |
به نام قیصران سازم تصانیف | به از ارتنک چین و تنگلوشا | |
بس ای خاقانی از سودای فاسد | که شیطان میکند تلقین سودا | |
رفیق دون چه اندیشد به عیسی؟ | وزیر بد چه آموزد به دارا؟ | |
مگو این کفر و ایمان تازه گردان | بگو استغفر الله زین تمنا | |
فقل و اشهد بانالله واحد | تعالی عن مقولاتی تعالی | |
چه باید رفت تا روم از سر ذل | عظیم الروم عز الدوله اینجا | |
یمین عیسی و فخر الحواری | امین مریم و کهف النصاری | |
مسیحا خصلتا قیصر نژادا | تورا سوگند خواهم داد حقا | |
به روح القدس و نفخ روح و مریم | به انجیل و حواری و مسیحا | |
به مهد راستین و حامل بکر | به دست و آستین باد مجرا | |
به بیت المقدس و اقصی و صخره | به تقدیسات انصار و شلیخا | |
به ناقوس و به زنار و به قندیل | به یوحنا و شماس و بحیرا | |
به خمسین و به دنح و لیلة الفطر | به عیدالهیکل و صوم العذارا | |
به پاکی مریم از تزویج یوسف | به دوری عیسی از پیوند عیشا | |
به بیخ و شاخ و برگ آن درختی | که آمد میوهش از روح معلا | |
به ماه تیر کانگه بود نیسان | به نخل پیر کانجا گشت برنا | |
به بانگ و زاری مولو زن از دیر | به بند آهن اسقف بر اعضا | |
به تثلیث بروج و ماه و انجم | به تربیع و به تسدیس ثلاثا | |
ز تثلیثی کجا سعد فلک راست | به تربیع صلیبت باد پروا | |
که بهر دیدن بیتالمقدس | مرا فرمان بخواه از شاه دنیا | |
ز خط استوا و خط محور | فلک را تا صلیب آید هویدا | |
سزد گر عیسی اندر دیر هرقل | کند تسبیح از این ابیات غرا |