تفاوت میان نسخههای «خاقانی (قصاید)/عشق بیفشرد پا بر نمط کبریا»
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
جز (clean up using AWB) |
|||
خط ۷: | خط ۷: | ||
| یادداشت = | | یادداشت = | ||
}} | }} | ||
+ | {{شعر}} | ||
{{ب|عشق بیفشرد پا بر نمط کبریا|برد به دست نخست هستی ما را ز ما}} | {{ب|عشق بیفشرد پا بر نمط کبریا|برد به دست نخست هستی ما را ز ما}} | ||
{{ب|ما و شما را به نقد بی خودیی در خور است|زانکه نگنجد در او هستی ما و شما}} | {{ب|ما و شما را به نقد بی خودیی در خور است|زانکه نگنجد در او هستی ما و شما}} |
نسخهٔ کنونی تا ۱۱ آوریل ۲۰۱۲، ساعت ۱۷:۳۶
' | خاقانی (قصاید) (عشق بیفشرد پا بر نمط کبریا) از خاقانی |
' |
عشق بیفشرد پا بر نمط کبریا | برد به دست نخست هستی ما را ز ما | |
ما و شما را به نقد بی خودیی در خور است | زانکه نگنجد در او هستی ما و شما | |
چرخ در این کوی چیست؟ حلقهی درگاه راز | عقل در این خطه کیست؟ شحنهی راه فنا | |
بر سر این سر کار کی رسی ای ساده دل | بر در این دار ملک، کی شوی این بینوا | |
هست به معیار عشق گوهر تو کم عیار | هست به بازار دل یوسف تو کم بها | |
دیدهی ظاهر بدوز، بارگه اینک ببین | جوشن صورت بدر، معرکه اینک درآ | |
بهرهی درگاه دان هم خطر و هم خطاب | بهر شهنشاه دان هم صفت و هم صفا | |
در صفت مردان بیار قوت معنی از آنک | در ره صورت یکی است مردم و مردم گیا | |
اول، غسلی بکن زین سوی نیل عدم | پس به تماشا گذر آن سوی مصر بقا | |
گیرم چون گل نهای ساخته خونین لباس | کم ز بنفشه مباش دوخته نیلی وطا | |
خیز که استادهاند راهروان ازل | بر سر راهی که نیست تا ابدش منتها | |
مرکب همت بتاز یک ره و بیرون جهان | از سر طاق فلک تا به حد استوا | |
مردمهی چشم ساز نعل پی صوفیان | دانهی دل کن نثار بر سر اصحابنا | |
در کنف فقر بین سوختگان خام نوش | بر شجر لا نگر مرغدلان خوش نوا | |
هر یکی از رنگ و رای چون فلک و آفتاب | هر یکی از قرب و قدر چون ملک و پادشا | |
خادم این جمع دان و آبده دستشان | قبهی ازرق شعار، خسرو زرین غطا | |
صاحب دلق و عصا چون خضر و چون کلیم | گنج روان زیر دلق مار نهان در عصا | |
کرده به دیوان دل چرخ و زمین را لقب | پیر تجشم نهاد زشت شبانگه لقا | |
از گه عهد الست چیره زبان در بلی | پیش در لا اله بسته میان هم چو لا | |
کرده به هنگام حال حلهی نه چرخ چاک | داده به وقت نوا نقد دو عالم عطا | |
رستهی دهر و فلک دیده و بشناخته | رایج این را دغل بازی آن را دغا | |
بهر فریدون راز کرده ز عصمت علم | در صف فغفور آز کرده به همت غزا | |
از اثر داغشان هردم سلطان عشق | گوید خاقانیا خاک توام مرحبا | |
رو به هنر صدر جوی بر در صدر جهان | رو به صفت بازگرد بر در اصحاب ما | |
جاه براهیم بین گشته براهیموار | مکرم اخوان فقر بر سر خوان رضا | |
حافظ اعلام شرع ناصر دین رسول | کز مدد علم اوست نصرت حزب خدا |