تفاوت میان نسخههای «خاقانی (قصاید)/رخش به هرا بتاخت بر سر صبح آفتاب»
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
جز (clean up using AWB) |
|||
خط ۷: | خط ۷: | ||
| یادداشت = | | یادداشت = | ||
}} | }} | ||
+ | {{شعر}} | ||
{{ب|رخش به هرا بتاخت بر سر صبح آفتاب|رفت به چرب آخوری گنج روان در رکاب}} | {{ب|رخش به هرا بتاخت بر سر صبح آفتاب|رفت به چرب آخوری گنج روان در رکاب}} | ||
{{ب|کحلی چرخ از سحاب گشت مسلسل به شکل|عودی خاک از نبات گشت مهلهل به تاب}} | {{ب|کحلی چرخ از سحاب گشت مسلسل به شکل|عودی خاک از نبات گشت مهلهل به تاب}} |
نسخهٔ کنونی تا ۱۱ آوریل ۲۰۱۲، ساعت ۱۷:۳۷
' | خاقانی (قصاید) (رخش به هرا بتاخت بر سر صبح آفتاب) از خاقانی |
' |
رخش به هرا بتاخت بر سر صبح آفتاب | رفت به چرب آخوری گنج روان در رکاب | |
کحلی چرخ از سحاب گشت مسلسل به شکل | عودی خاک از نبات گشت مهلهل به تاب | |
روز چو شمعی به شب نور ده و سر فراز | شب چو چراغی به روز کاسته و نیم تاب | |
دردی مطبوخ بین بر سر سبزه ز سیل | شیشهی بازیچه بین بر سر آب از حباب | |
مرغان چو طفلکان ابجدی آموخته | بلبل الحمدخوان گشته خلیفهی کتاب | |
دوش ز نوزادگان دعوت نو ساخت باغ | مجلسشان آب زد ابر به سیم مذاب | |
داد به هر یک چمن خلعتی از زرد و سرخ | خلعه نوردش صبا رنگرزش ماه تاب | |
اول مجلس که باغ شمع گل اندر فروخت | نرگس با طشت زرد کرد به مجلس شتاب | |
ژاله بر آن جمع ریخت روغن طلق از هوا | تا نرسد شمع را زآتش لاله عذاب | |
هر سوئی از جوی جوی رقعهی شطرنج بود | بیدق زرین نمود غنچه ز روی تراب | |
شاخ جواهر فشان ساخته خیر النثار | سوسن سوزن نمای دوخته خیر الثیاب | |
مجمره گردان شمال مروحه زن شاخ بید | لعبت باز آسمان زوبین افکن شهاب | |
پیش چنین مجلسی مرغان جمع آمدند | شب شده بر شکل موی مه چو کمانچهی رباب | |
فاخته گفت از نخست مدح شکوفه که نحل | سازد از آن برگ تلخ مایهی شیرین لعاب | |
بلبل گفتا که گل به ز شکوفه است از آنک | شاخ جنیبتکش است گل شه والاجناب | |
قمری گفتا ز گل مملکت سرو به | کاندک بادی کند گنبد گل را خراب | |
ساری گفتا که سرو هست ز من پای لنگ | لاله از او به که کرد دشت به دشت انقلاب | |
صلصل گفتا که نی لاله دورنگ است ازو | سوسن یک رنگ به چون خط اهل ثواب | |
تیهو گفتا به است سبزه ز سوسن ازآنک | فاتحهی صحف باغ اوست گه فتح باب | |
طوطی گفتا سمن به بود از سبزه کو | بوی ز عنبر گرفت رنگ ز کافور ناب | |
هدهد گفت از سمن نرگس بهتر که هست | کرسی جم ملک او و افسر افراسیاب | |
جمله بدین داروی بر در عنقا شدند | کوست خلیفهی طیور داور مالک رقاب | |
صاحب ستران همه بانگ بر ایشان زدند | کاین حرم کبریاست بار بود تنگ یاب | |
فاخته گفت آه من کلهی خضرا بسوخت | حاجب این بار کو ورنه بسوزم حجاب | |
مرغان بر در به پای عنقا در خلوه جای | فاخته با پردهدار گرم شده در عتاب | |
هاتف حال این خبر چون سوی عنقا رساند | آمد و در خوردشان کرد به پرسش خطاب | |
بلبل کردش سجود گفت که الاانعمالصباح | خود به خودی بازداد صبحک الله جواب | |
قمری کردش ندا کای شده از عدل تو | دانهی انجیر رز دام گلوی غراب | |
وای که ز انصاف تو صورت منقار کبک | صورت مقراض گشت بر پر و بال عقاب | |
ما به تو آوردهایم درد سر ار چه بهار | درد سر روزگار برد به بوی گلاب | |
دانکه دو اسبه رسید مرکب فصل ربیع | دهر خرف باز یافت قوت فصل شباب | |
خیل ریا حین بسی است ما به که روی آوریم | زین همه شاهی کراست؟ چیست برتو صواب؟ | |
عنقا برکرد سر گفت: کز این طایفه | دست یکی در حناست جعد یکی در خضاب | |
این همه نورستگان بچه حورند پاک | خورده گه از جوی شیر گاه ز جوی شراب | |
گرچه همه دلکشند از همه گل خوب تر | کو عرق مصطفاست وان دگران خاک و آب | |
هادی مهدی غلام امی صادق کلام | خسرو هشتم بهشت شحنه چارم کتاب | |
باج ستان ملوک تاج ده انبیا | کز در اویافت عقل، خط امان از عقاب | |
احمد مرسل که کرد از طپش و زخم تیغ | تخت سلاطین زگال گرده شیران کباب | |
جمله رسل بر درش مفلس طالب زکات | او شده تاج رسل تاجر صاحب نصاب | |
عطسه او آدم است عطسه آدم مسیح | اینت خلف کز شرف عطسه او بود باب | |
گشت زمین چون سفن چرخ چو کیمخت سبز | تا ز پی تیغ او قبضه کنند و قراب | |
ذرهی خاک درش کار دوصد دره کرد | راند بران آفتاب بر ملکوت احتساب | |
لاجرم از سهم آن بربط ناهید را | بندر هاوی برفت، رفت بریشم ز تاب | |
دیده نهای روز بد کان شه دین بدر وار | راند سپه در سپه سوی نشیب و عقاب | |
بهر پلنگان دین کرد سراب از محیط | بهر نهنگان دین کرد محیط از سراب | |
از شغب هر پلنگ شیر قضا بسته دم | وز فزغ هر نهنگ حوت فلک ریخت ناب | |
از پی تایید او صف ملائک رسید | آخته شمشیر غیب، تاخته چون شیر غاب | |
در عملش میر نحل نیزه کشیده چو نخل | غرقهی صد نیزه خون اهل طعان و ضراب | |
چون الف سوزنی نیزه و بنیاد کفر | چون بن سوزن به قهر کرده خراب و یباب | |
حامل وحی آمده کامد یوم الظفر | ای ملکوت الغزاة ای ثقلین النهاب | |
خاطر خاقانی است مدح گل مصطفی | زآن ز حقش بیحساب هست عطا در حساب | |
کی شکند همتش قدر سخن پیش غیر | کی فکند جوهری دانه در در خلاب | |
یارب ازین حبس گاه باز رهانش که هست | شروان شر البلاد خصمان شر الدواب | |
زین گرهی ناحفاظ حافظ جانش تو باش | کز تو دعای غریب زود شود مستجاب |