تفاوت میان نسخههای «خاقانی (قصاید)/طره مفشان کز هلالت عید جان برساختند»
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
جز (clean up using AWB) |
|||
خط ۷: | خط ۷: | ||
| یادداشت = | | یادداشت = | ||
}} | }} | ||
+ | {{شعر}} | ||
{{ب|طره مفشان کز هلالت عید جان برساختند|طیره منشین کز جمالت عید لشکر ساختند}} | {{ب|طره مفشان کز هلالت عید جان برساختند|طیره منشین کز جمالت عید لشکر ساختند}} | ||
{{ب|ماه نو دیدی لبت بین، رشتهی جانم نگر|کاین سه را از بس که باریکند همبر ساختند}} | {{ب|ماه نو دیدی لبت بین، رشتهی جانم نگر|کاین سه را از بس که باریکند همبر ساختند}} |
نسخهٔ کنونی تا ۱۱ آوریل ۲۰۱۲، ساعت ۱۸:۵۸
' | خاقانی (قصاید) (طره مفشان کز هلالت عید جان برساختند) از خاقانی |
' |
طره مفشان کز هلالت عید جان برساختند | طیره منشین کز جمالت عید لشکر ساختند | |
ماه نو دیدی لبت بین، رشتهی جانم نگر | کاین سه را از بس که باریکند همبر ساختند | |
پیش بالایت به بالایت فرو ریزم گهر | زانکه صد نوبر مرا زان یک صنوبر ساختند | |
چون کمر حلقه به گوشم، چشم پیش از شرم آنک | چون کمر گاه تو بازم کیسه لاغر ساختند | |
ز آن لب چون آتش تر هدیه کن یک بوس خشک | گر چه بر آتش تو را مهری ز عنبر ساختند | |
من نی خشکم و گر چه طعمهی آتش نی است | طعمهی این خشک نی ز آن آتش تر ساختند | |
سرگذشت حال خاقانی به دفتر ساز از آنک | نو به نو غمهاش تو بر تو چو دفتر ساختند | |
سوخته عود است و دلبندان بدو دندان سپید | شوق شاهش آتش و شروانش مجمر ساختند | |
نصرة الاسلام گیتی پهلوان کاجرام چرخ | چارپای تختش از تاج دو پیکر ساختند | |
ظل حق فرزند شمس الدین اتابک کز جلال | بر سر عرش از ظلال قدرش افسر ساختند | |
هشت حرف است از قزل تا ارسلان چون بنگری | هفت گردون را در آن هر هشت مضمر ساختند | |
رستم توران ستان است این خلف کز فر او | الدگز را ملک کیخسرو میسر ساختند | |
مملکت بخشی که نفش هشت حرف نام اوست | بیضهی مهری که بر کتف پیمبر ساختند | |
عکس یک جامش دو گیتی مینماید کز صفاش | آب خضر و آینهی جان سکندر ساختند | |
هست اتابک چون فریدون نیست باک ار کافران | خویشتن ضحاک شور و اژدها سر ساختند | |
آب گز گاو سارش باد کو را عرشیان | آتش ضحاک سوز و اژدها خور ساختند | |
هست اتابک مصطفی تایید و اسکندر خصال | کاین دو را هم در یتیمی ملک پرور ساختند | |
ور یکیشان در قبائل قابل فرمان نشد | آخرش چوندعنصر اول مبتر ساختند | |
مصطفی در شصت و سه، اسکندر اندر سی و دو | دشمنان را مسخ کردند و مسخر ساختند | |
هست اتابک آسمانی کاین خلف خورشید اوست | آسمان را افسر از خورشید انور ساختند | |
هست اتابک بهمن آسا کاین خلف دارای اوست | لاجرم در ملتش دارا و داور ساختند | |
پیش یاجوجی که ظلمت خانهی الحاد راست | دست و تیغ این سکندر سد اکبر ساختند | |
خستگان دیو ظلم از خاک درگاهش به لب | نشره کردند و به آب رخ مزعفر ساختند | |
پیش سقف بارگاهش خانهی موری است چرخ | کز شبستان سلیمانیش منظر ساختند | |
کعبهی ملک است صحن بارگاهش کز شرف | باغ رضوان را کبوتر خانه ایدر ساختند | |
بلکه تا این کعبه رضوان را کبوتر خانه شد | چون کبوتر کعبه را گردش مچاور ساختند | |
زو مظالم توز و ظالم سوزتر شاهی نبود | تا تظلم گاه این میدان اغبر ساختند | |
کشتی سلجوقیان بر جودی عدل ایستاد | تا صواعق بار طوفانش ز خنجر ساختند | |
کافرم گر پیش از او یا پیش از او اسلام را | زین نمط کو ساخت تمهید موفر ساختند | |
از پس عهد کیومرث کیان تا دور شاه | کار داران فلک آئین منکر ساختند | |
گه به ناپاکی ز باد انجیر بید انگیختند | گه به خود رایی ز بید انجیر عرعر ساختند | |
شیر خواران را به مغز و شیر مردان را به جان | طعمهی مار و شکار گرگ حمیر ساختند | |
پس به آخر این نکو کردند کاندر صد قران | این یکی صاحب قران را شاه و سرور ساختند | |
پایگاه تازیانش ساختند ایوان روم | بلکه خوک پایگاهش جان قیصر ساختند | |
حاسدان در زخم خوردن سرنگون چون سکهاند | تا به نامش سکهی ایران مشهر ساختند | |
وز پی تعظیم سکهش را ز روهینای هند | شاه جن را جنیان دیهیم و افسر ساختند | |
گر سلاطین پرچم شبرنگ با پر خدنگ | از پر مرغ و دم شیر دلاور ساختند | |
میر ما را از پر روح الامین و زلف حور | پر تیر و پرچم رخش مضمر ساختند | |
آن نگویم کز دم شیر فلک وز آفتاب | پرچم و طاسش برای خنگ و اشقر ساختند | |
سهو شد بر عقل کاول رستم ثانیش خواند | گر چه از اقلیم رومش هفت خوان بر ساختند | |
کز پی میر آخوری در پایگاه رخش او | آخشیجان جان رستم را مکرر ساختند | |
ساحت این هفت کشور برنتابد لشکرش | شاید ار خضرای نه چرخش معسکر ساختند | |
پار دیدی کاین سر سلجوقیان بر اهل کفر | چون شبیخون ساخت کایشان غول رهبر ساختند | |
چون دو لشکر بر هم افتادند چون گیسوی حور | هفت گیسودار چرخ از گرد معجر ساختند | |
نوک پیکانها چو درهم خانهی عیسی رسید | چرخ ترسا جامه را دجال اعور ساختند | |
در میان اب و آتش کاین سلاح است آن سمند | شیر مردان چون سلحفات و سمندر ساختند | |
شه خلیل اعجاز و هیجا آتش و گرد خلیل | از بهار و گل نگارستان آزر ساختند | |
مرکبان شاه را چون جوزهر بر بسته دم | گفتی از هر جوزهر جوزای ازهر ساختند | |
چون همای فتح پور الدگز بگشاد بال | کرکسان چرخ از آن خون خوارگان خور ساختند | |
از دل و رخسارشان خوردند چندان کرکسان | کز شبه منقار و از زرنیخ ژاغر ساختند | |
بر چنان فتحی که این شاه ملایک پیشه کرد | هم ملایک شاهدالحالند و محضر ساختند | |
دشمنانش همره غولند اگر خود بهر حرز | هشت حرفش هفت هیکلوار دربر ساختند | |
بخت گم کردند چون یاری ز کافر خواستند | روی کژ دیدند چون آئینه مغفر ساختند | |
تخت نرد ملک را ز آن سو که بد خواهان اوست | هفت نراد فلک خانه مششدر ساختند | |
نو عروس از ره نشینان شکر چون گوید از آنک | دام عنین از سقنقور مزور ساختند | |
ای که مردان عجم پیشت چو طفلان عرب | طوق در حلقند و نامت تاج مفخر ساختند | |
ناخنی از معن و جعفر کم نکردی فضل از آنک | فضلهی هر ناخنت را معن و جعفر ساختند | |
تا درت بینم به دیگر جای نفرستم ثنا | کز درت دعوتگه روح مطهر ساختند | |
کودکی را سوی بستان خواند عم کودک چه گفت؟ | گفت: رو بستان ما پستان مادر ساختند | |
شعر من فالی است نامش سعد اکبر گیر از آنک | راوی من در ثنات از سعد اصغر ساختند | |
چون کف و خلفت به تازی هست خارا و نسیج | خانهی من حله و بغداد و ششتر ساختند | |
همت و لطف تو را در خوانده، اینجا بخششم | زر و زربفت و غلام و طوق و استر ساختند | |
عدل ورزا خسروا پیوند عمرت باد عدل | کز جهان عدل است و بس کورا معمر ساختند | |
عید باقی ساز کز ساعات روز عمر تو | ساعتی را هفتهای از روز محشر ساختند | |
ملک و عقل و شرع زیر خاتم و کلک تو باد | کاین سه را ز اقبال این دو بخت یاور ساختند |