تفاوت میان نسخههای «دیوان شمس/ششم»
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
جز (clean up using AWB) |
|||
خط ۷: | خط ۷: | ||
| یادداشت = | | یادداشت = | ||
}} | }} | ||
+ | {{شعر}} | ||
{{ب|ای ساقیان مشفق سودا فزود سودا|این زرد چهرگان را حمرا دهید حمرا}} | {{ب|ای ساقیان مشفق سودا فزود سودا|این زرد چهرگان را حمرا دهید حمرا}} | ||
{{ب|ای میر ساقیانم ای دستگیر جانم|هنگام کار آمد مردانه باش مولا}} | {{ب|ای میر ساقیانم ای دستگیر جانم|هنگام کار آمد مردانه باش مولا}} |
نسخهٔ کنونی تا ۱۵ آوریل ۲۰۱۲، ساعت ۲۲:۳۴
' | دیوان شمس (ترجیع بند) (ششم) از مولوی |
' |
ای ساقیان مشفق سودا فزود سودا | این زرد چهرگان را حمرا دهید حمرا | |
ای میر ساقیانم ای دستگیر جانم | هنگام کار آمد مردانه باش مولا | |
ای عقل و روح مستت آن چیست در دو دستت | پیشآر و در میان نه، پنهان مدار جانا | |
ای چرخ بیقرارت وی عقل در خمارت | بگشا دمی کنارت صفرام کرد صفرا | |
ای خواجهی فتوت دیباجهی نبوت | وی خسرو مروت پنهان منوش حلوا | |
خلوت ز ما گزیدی آیینهی خریدی | تا جز تو کس نبیند آن چهرههای زیبا | |
در هر مقام و مسکن مهر تو ساخت روزن | کز تو شوند روشن ای آفتاب سیما | |
این را اگر ننوشی در مرحمت نکوشی | ترجیع هدیه آرم باشد کزان بجوشی | |
ای نور چشم و دلها چون چشم پیشوایی | وی جان بیازموده کورا تو جانفزایی | |
هرجا که روی آورد جان روی در تو دارد | گرچه که می نداند ای جان که تو کجایی | |
هر جانبی که هستی در دعوت الستی | مستی دهی و هستی در جود و در عطایی | |
در دلنهی امانی هر سوش میکشانی | گه سوی بستگیها گه سوی دل گشایی | |
در کوی مستفیدی مردهست ناامیدی | کاندر پناه کهفت سگ کرد اولیایی | |
هر کان طرف شتابد ماهت برو بتابد | هم ملک غیب یابد هم عقل مرتضایی | |
او را کسی چه گوید کو مستمند جوید | دامن پر از زر آید کدیه کند گدایی | |
هین شاخ و بیخ این را نوعی دگر بیان کن | این بحر بینشان را مینا کن نشان کن | |
گم میشود دل من چون شرح یار گویم | چون گم شوم ز خود من او را چگونه جویم | |
نه گویم و نه جویم محکوم دست اویم | ساقی ویست و باقی من جام یا کدویم | |
از تو شوم حریری گر خار و خارپشتم | یکتا شوم درین ره گر خود هزار تویم | |
روحی شوم چو عیسی گر یابم از تو بوسی | جان را دهم چو موسی گر سیب تو ببویم | |
من خانهی خرابم موقوف گنج حسنت | تو آب زندگانی من فرش تو چو جویم | |
خویی فراخ بودی با مردمان دلم را | تا غیر تو نگنجد امروز تنگ خویم | |
از نادری حسنت وز دقت خیالت | بیمحرمی بمانده سودا و های هویم | |
سیلاب عشق آمد از ربوهی بلندی | بهر خدا بسازش از وصل خویش بندی |