فروغی بسطامی (غزلیات)/تا اختیار کردم سر منزل رضا را
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | فروغی بسطامی (غزلیات) (تا اختیار کردم سر منزل رضا را) از فروغی بسطامی |
' |
تا اختیار کردم سر منزل رضا را | مملوک خویش دیدم فرماندهی قضا را | |
تا ترک جان نگفتم آسودهدل نخفتم | تا سیر خود نکردم، نشناختم خدا را | |
چون رو به دوست کردی، سر کن به جور دشمن | چون نام عشق بردی، آماده شو، بلا را | |
دردا که کشت ما را شیرین لبی که میگفت | من دادهام به عیسی انفاس جانفزا را | |
یک نکته از دو لعلش گفتیم با سکندر | خضر از حیا بپوشید سرچشمهی بقا را | |
دوش ای صبا از آن گل در بوستان چه گفتی | کاتش به جان فکندی مرغان خوش نوا را | |
بخت ار مدد نماید از زلف سر بلندش | بندی به پا توان زد صبر گریز پا را | |
یا رب چه شاهدی تو کز غیرت محبت | بیگانه کردی از هم، یاران آشنا را | |
آیینه رو نگارا از بیبصر حذر کن | ترسم که تیره سازی دلهای با صفا را | |
گر سوزن جفایت خون مرا بریزد | نتوان ز دست دادن سر رشتهی وفا را | |
تا دیدهام فروغی روشن به نور حق شد | کمتر ز ذره دیدم خورشید با ضیا را |