فروغی بسطامی (غزلیات)/زره ز زلف گره گیر بر تن است تو را
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | فروغی بسطامی (غزلیات) (زره ز زلف گره گیر بر تن است تو را) از فروغی بسطامی |
' |
زره ز زلف گره گیر بر تن است تو را | به روز رزم چه حاجت به جوشن است تو را | |
سزاست گر صف ترکان به یکدگر شکنی | که صف شکن مژهی لشگر افکن است تو را | |
توان شناختن از چشم مست کافر تو | که خون ناحق مردم به گردن است تو را | |
چگونه روز جزا دامنت به دست آرم | که دست خلق دو عالم به دامن است تو را | |
به دوستی تو با عالمی شدم دشمن | چه دشمنی است ندانم که با من است تو را | |
دلم شکستی و چشم از دو عالمم بستی | دو زلف پرشکن و چشم پر فن است تو را | |
به سایهی تو خوشم ای همان زرین بال | که بر صنوبر دلها نشیمن است تو را | |
کجا ز وصل تو قطع نظر توان کردن | که در میان دل و دیده مسکن است تو را | |
چسان متاع دل و دین مردمان نبری | که چشم کافر و مژگان رهزن است تو را | |
ز بخت تیره فروغی بدان که دم نزند | که تیره بختی عشاق روشن است تو را |