فروغی بسطامی (غزلیات)/دوش به خواب دیدهام روی ندیدهی تو را
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | فروغی بسطامی (غزلیات) (دوش به خواب دیدهام روی ندیدهی تو را) از فروغی بسطامی |
' |
دوش به خواب دیدهام روی ندیدهی تو را | وز مژه آب دادهام باغ نچیدهی تو را | |
قطره خون تازهای از تو رسیده بر دلم | به که به دیده جا دهم تازه رسیدهی تو را | |
با دل چون کبوترم انس گرفته چشم تو | رام به خود نمودهام باز رمیدهی تو را | |
من که به گوش خویشتن از تو شنیدهام سخن | چون شنوم ز دیگران حرف شنیدهی تو را | |
تیر و کمان عشق را هر که ندیده، گو ببین | پشت خمیده مرا، قد کشیدهی تو را | |
قامتم از خمیدگی صورت چنگ شد ولی | چنگ نمیتوان زدن زلف خمیدهی تو را | |
شام نمیشود دگر صبح کسی که هر سحر | زان خم طره بنگرد صبح دمیدهی تو را | |
خسته طرهی تو را چاره نکرد لعل تو | مهره نداد خاصیت، مار گزیدهی تو را | |
ای که به عشق او زدی خنده به چاک سینهام | شکر خدا که دوختم جیب دریدهی تو را | |
دست مکش به موی او مات مشو به روی او | تا نکشد به خون دل دامن دیدهی تو را | |
باز فروغی از درت روی طلب کجا برد | زان که کسی نمیخرد هیچ خریدهی تو را |