فروغی بسطامی (غزلیات)/طالب جانان به جان خریده الم را
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | فروغی بسطامی (غزلیات) (طالب جانان به جان خریده الم را) از فروغی بسطامی |
' |
طالب جانان به جان خریده الم را | عاشق صادق کرم شمرده ستم را | |
صف زده مژگان چشم خیمه نشینی | از پی قتلم کشیده خیل حشم را | |
قبلهی خود ساختم بتی که جمالش | پرده نشین ساخت صد هزار صنم را | |
خرمی شادی فزا که مایهی مستی است | هیچ دوایی نکرده چارهی غم را | |
کشتهی شاهی شدم به جرم محبت | کز خم ابرو کشید تیغ دو دم را | |
برمه رویش تعشقی است نگه را | بر سر کویش تعلقی است قدم را | |
چشم تو هر جا که جام باده چشاند | مست فشاند به خاک ساغر جم را | |
وه که به عهد میان و دور دهانت | جمع به هم کردهای وجود و عدم را | |
دوش گشودی به چهره زلف شب آسا | شرح نمودی حدیث نور و ظلم را | |
گر گل روی تو از نقاب برآید | کس نستاند به هیچ باغ ارم را | |
گر مددی از مداد زلف تو باشد | نطق فروغی دهد زبان قلم را |