فروغی بسطامی (غزلیات)/مرگ بر بالین وجانان غافل است
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | فروغی بسطامی (غزلیات) (مرگ بر بالین وجانان غافل است) از فروغی بسطامی |
' |
مرگ بر بالین وجانان غافل است | جان بدین سختی سپردن مشکل است | |
سینهام مجروح و زخمم کاری است | حسرتم جانکاه و دردم قاتل است | |
هر که داند لذت شمشیر دوست | بر هلاک خویشتن مستعجل است | |
شربت مرگ از برای عاشقان | صحت کامل، شفای عاجل است | |
از کمند عشق نتوان شد خلاص | جهد من بی جا و سعیام باطل است | |
عشق طغیانش به حدی شد که جان | در میان ما و جانان حایل است | |
خاک کوی دوست دامنگیر ماست | وین کسی داند که پایش در گل است | |
کس به مقصد کی رسد از سعی خویش | کوشش ما سر به سر بیحاصل است | |
جان نثار مقدمش کردم، بلی | تحفهی ناقابلان ناقابل است | |
عاشق آرامی ندارد ورنه یار | مونس جان است و آرام دل است | |
قاتلی دارم فروغی کز غرور | خود به خون بیگناهان قایل است |