فروغی بسطامی (غزلیات)/در پای تو تا زلف چلیپای تو افتاد
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | فروغی بسطامی (غزلیات) (در پای تو تا زلف چلیپای تو افتاد) از فروغی بسطامی |
' |
در پای تو تا زلف چلیپای تو افتاد | بس دل که از این سلسله در پای تو افتاد | |
تنها نه من افتادهی سر پنجهی عشقم | بس تن که ز بازوی توانای تو افتاد | |
هرگز نشود مشتری یوسف مصری | شوریده سری کز پی سودای تو افتاد | |
در دیدهی عشاق نه کم ز آب حیات است | خاکی که بر آن سایهی بالای تو افتاد | |
آسوده شد از شورش صحرای قیامت | هر چشم که بر قامت رعنای تو افتاد | |
آگاه شد از معنی حیرانی عشاق | هر دیده که بر صورت زیبای تو افتاد | |
هر دل که خبردار شد از عیش دو عالم | در فکر خریداری غم های تو افتاد | |
از دامن شیریندهنان دست کشیدم | تا بر سر من شور تمنای تو افتاد | |
خورشید فتاد از نظر پاک فروغی | تا پرده ز رخسار دلا رای تو افتاد |