فروغی بسطامی (غزلیات)/هر کس که به دل حسرت پیکان تو دارد
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | فروغی بسطامی (غزلیات) (هر کس که به دل حسرت پیکان تو دارد) از فروغی بسطامی |
' |
هر کس که به دل حسرت پیکان تو دارد | آسایشی از جنبش مژگان تو دارد | |
گل چاک زد از شوق گریبان صبوری | تا آگهی از چاک گریبان تو دارد | |
هر غنچه که سر زد ز دم باد بهاری | مهری به لب از پستهی خندان تو دارد | |
هر لاله نو رسته که بشکفت در این باغ | داغی به دل از عارض رخشان تو دارد | |
جمعیت خاطر ندهد دست کسی را | کاشفتگی از زلف پریشان تو دارد | |
هر لحظه محبت ز پی سیر خلایق | سودازدهای بر سر میدان تو دارد | |
هر سو که نظر میکنی آن منظر زیبا | صاحب نظری واله و حیران تو دارد | |
پیراهن من چاک شد از رشک مگر باز | شوریدهسری دست به دامان تو دارد | |
پیداست ز نالیدن دل سوز فروغی | کاین سوختگی را ز گلستان تو دارد |