فروغی بسطامی (غزلیات)/کسی پا به کوی وفا میگذارد
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | فروغی بسطامی (غزلیات) (کسی پا به کوی وفا میگذارد) از فروغی بسطامی |
' |
کسی پا به کوی وفا میگذارد | که اول سری زیر پا میگذارد | |
لبی تشنه لب داردم چون سکندر | که منت بر آب بقا میگذارد | |
دلی باید از خویش بیگانه گردد | که رو بر در آشنا میگذارد | |
سری کی شود قابل پای قاتل | که از تیغ رو به قفا میگذارد | |
کسی میزند چنگ بر تار مویش | که سر بر سر این هوا میگذارد | |
کجا کام حاصل شود رهروی را | که کام از پی مدعا میگذارد | |
کجا میتوان بست کار کسی را | که اسباب کامش خدا میگذارد | |
دل آخر ز دست غمش میگریزد | مرا در میان بلا میگذارد | |
ز کویش به جای دگر میرود دل | ولی هر چه دارد به جا میگذارد | |
دو تا کرده قد مرا نازنینی | که بر چهرهی زلف دوتا میگذارد | |
دعای مرا بی اثر خواست ماهی | که تاثیر در هر دعا میگذارد | |
فتادهست کارم به رعنا طبیبی | که هر درد را بیدوا میگذارد | |
سزد گر ببوسد لبت را فروغی | که در بزم سلطان ثنا میگذارد | |
عدو بند غازی ملک ناصرالدین | که گردون به حکمش قضا میگذارد |