فروغی بسطامی (غزلیات)/نرگس مست تو راه دل هشیاران زد
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | فروغی بسطامی (غزلیات) (نرگس مست تو راه دل هشیاران زد) از فروغی بسطامی |
' |
نرگس مست تو راه دل هشیاران زد | خفته را بین که چسان بر صف بیداران زد | |
عشق هر عقده که در زلف گره گیر تو بود | گه به کار من و گاهی به دل یاران زد | |
ساقی آن باده که از لعل تو در ساغر ریخت | آتشی بود که در خانهی میخواران زد | |
تو که از قید گرفتاری دل آزادی | کی توان با تو دم از حال گرفتاران زد | |
تا عذار تو عرقریز شد از آتش می | باغبان گفت که بر برگ سمن باران زد | |
تا خط سبز تو از یاسمت چهره دمید | برق یاس آمد و بر کشت طلب کاران زد | |
آن که در بزم توام توبه ز می خوردن داد | گرم شوق آمد و سر بر در خماران زد | |
نازم آن چشم سیه مست که از راه غرور | سرگران آمد و بر قلب سبکباران زد | |
جور خوبان جفا پیشه فروغی را کشت | تا دم از محکمی عهد وفادارن زد |