فروغی بسطامی (غزلیات)/مستان بزم عشق شرابی نداشتند
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | فروغی بسطامی (غزلیات) (مستان بزم عشق شرابی نداشتند) از فروغی بسطامی |
' |
مستان بزم عشق شرابی نداشتند | در عین بی خودی می نابی نداشتند | |
هرگز به غیر خون دل و پارهی جگر | شوریدگان شراب و کبابی نداشتند | |
قربان قاتلی که شهیدان عشق او | جز آب تیغ حسرت آبی نداشتند | |
با قاتل از غرور ندارد سر حساب | با کشتگان عشق حسابی نداشتند | |
قومی به فیض پیر خرابات کی رسند | کز جام باده حال خرابی نداشتند | |
آنان که داغ و درد تو بردند زیر خاک | خوف جحیم و بیم عذابی نداشتند | |
تمکین حسن بین که به کوی تو اهل عشق | بعد از سال چشم جوابی نداشتند | |
ز آشفتگی به حلقهی جمعی رسیدهام | کز حلقههای زلف تو تابی نداشتند | |
تا چشم بند مردم صاحب نظر شدی | شب ها ز سحر چشم تو خوابی نداشتند | |
در مکتب محبت آن مه فروغیا | الا کتاب مهر کتابی نداشتند |