فروغی بسطامی (غزلیات)/مرا با چشم گریان آفریدند
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | فروغی بسطامی (غزلیات) (مرا با چشم گریان آفریدند) از فروغی بسطامی |
' |
مرا با چشم گریان آفریدند | تو را با لعل خندان آفریدند | |
جهان را تیرهرو ایجاد کردند | تو را خورشید تابان آفریدند | |
خطت را عین ظلمت خلق کردند | لبت را آب حیوان آفریدند | |
خم موی تو را دیدند بر روی | قرین کفر و ایمان آفریدند | |
پریشان زلف تو تا جمع گردید | دل جمعی پریشان آفریدند | |
سرم گوی خم چوگان او شد | چو گوی از بهر چوگان آفریدند | |
من از روز جزا واقف نبودم | شب یلدای هجران آفریدند | |
به مصر آن دم زلیخا جامه زد چاک | که یوسف را به کنعان آفریدند | |
به چه افتاد وقتی یوسف دل | که آن چاه زنخدان آفریدند | |
زمانی سرو را از پا فکندند | که آن قد خرامان آفریدند | |
صف عشاق را روزی شکستند | که آن صف های مژگان آفریدند | |
فروغی را شبی پروانه کردند | که آن شمع شبستان آفریدند |