فروغی بسطامی (غزلیات)/چون دم تیغ تو قصد جان ستانی میکند
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | فروغی بسطامی (غزلیات) (چون دم تیغ تو قصد جان ستانی میکند) از فروغی بسطامی |
' |
چون دم تیغ تو قصد جان ستانی میکند | بار سر بر دوش جانان زان گرانی میکند | |
چشم بیمار تو را نازم که با صاحب دلان | دعوی زورآوری در ناتوانی میکند | |
من غلام آن نظربازم که با منظور خود | شرح حال خویش را در بی زبانی میکند | |
حالتی در باغ او دارم که با من هر سحر | بلبل دستانسرا هم داستانی میکند | |
چون ننالد مرغ مسکینی که او را دادهاند | دامن باغی که گل چین باغبانی میکند | |
من کجا و بزم آن شاهنشه اقلیم حسن | صعوه با شهباز کی هم آشیانی میکند | |
گر نه باد صبح دم در گلشن او جسته راه | برق آهم پس چرا آتش فشانی میکند | |
ساقیا من ده که آخر گنبد نیلوفری | ارغوانی رنگ ما را زعفرانی میکند | |
عافیت خواهی زمین بوس در میخانه باش | زان که می دفع بلای آسمانی میکند | |
رهروی از کعبه مقصود میجوید نشان | کاو وطن در کوی بی نام و نشانی میکند | |
عاشق صادق فروغی بر سر سودای عشق | نقد جان را کی دریغ از یار جانی میکند |