فروغی بسطامی (غزلیات)/گر در آید شب عید از درم آن صبح امید
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | فروغی بسطامی (غزلیات) (گر در آید شب عید از درم آن صبح امید) از فروغی بسطامی |
' |
گر در آید شب عید از درم آن صبح امید | شب من روز شود یک سر و روزم همه عید | |
خستگیهای مرا عشق به یک جو نگرفت | لاغریهای مرا دوست به یک مو نخرید | |
غنچهای در همه گلزار محبت نشکفت | گلبنی در همه بستان مودت ندمید | |
هم سحابی ز بیابان مروت نگذشت | هم نسیمی ز گلستان عنایت نوزید | |
صاف بیدرد کس از ساقی این بزم نخورد | گل بی خار کس از گلبن این باغ نچید | |
نه مسلمان ز قضا کامروا شد نه یهود | نه شقی مطلبش از چرخ برآمد نه سعید | |
رهروی کو که درین بادیه از ره نفتاد | پیروی کو که درین معرکه در خون نتپید | |
نیک بخت آن که در این خانه نه بگرفت و نه داد | تیزهوش آن که در این پرده نه بشنید و نه دید | |
از مرادت بگذر تا به مرادت برسی | که ز مقصود گذشت آن که به مقصود رسید | |
وقتی آسوده ز آمد شد اندیشه شدیم | که در خانه ببستیم و شکستیم کلید | |
ما فروغی به سیهروزی خود خوشنودیم | زآن که هرگز نتوان منت خورشید کشید |