فروغی بسطامی (غزلیات)/بستهی زلف تو شوریده سرانند هنوز
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | فروغی بسطامی (غزلیات) (بستهی زلف تو شوریده سرانند هنوز) از فروغی بسطامی |
' |
بستهی زلف تو شوریده سرانند هنوز | تشنهی لعل تو خونین جگرانند هنوز | |
ساقیا در قدح باده چه پیمودی دوش | که حریفان همه در خواب گرانند هنوز | |
حال عشاق تو گلهای گلستان دانند | که به سودای رخت جامه درانند هنوز | |
از غم سینهی سیمین تو ای سیمین ساق | سنگ بر سینه زنان سیم برانند هنوز | |
نه همین مات جمال تو منم کز هر سو | واله حسن تو صاحب نظرانند هنوز | |
کاش برگردی از این راه که ارباب امید | در گذرگاه تو حسرت نگرانند هنوز | |
هیچ کس را نرسد دعوی آزادی کرد | که همه بندهی زرین کمرانند هنوز | |
همت ما ز سر هر دو جهان تند گذشت | دیگران قید جهان گذرانند هنوز | |
کامی از ماهوشان هیچ فروغی مطلب | کز سر مهر به کام دگرانند هنوز |