فروغی بسطامی (غزلیات)/چو باد بر شکند چین زلف غالیه بارش
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | فروغی بسطامی (غزلیات) (چو باد بر شکند چین زلف غالیه بارش) از فروغی بسطامی |
' |
چو باد بر شکند چین زلف غالیه بارش | قند ز هر شکنی صدهزار دل به کنارش | |
چه عشوهها که خریدم ز چشم عشوه فروشش | چه بادهها که کشیدم ز لعل باده گسارش | |
مرا به صیدگهی میکشد کمند محبت | که خون شیر خورند آهوان شیر شکارش | |
اگر به داد جان ممکن است دیدن جانان | ز پرده گو به در آید که جان کنم به نثارش | |
چگونه سرو روانی به فکر خون من افتد | که ریخت خون جهانی به خاک راه گذارش | |
دلی که میرود اندر قفای سلسلهمویان | نه میکشند به خونش نه میدهند قرارش | |
کسی که سلسله میسازد از برای مجانین | خبر هنوز ندارد ز موی سلسله دارش | |
کجا رواست که یک جا رود به دامن گلچین | گلی که بلبل مسکین کشید زحمت خارش | |
کنون وجود فروغی به هیچ کار نیاید | که باز داشته سودای عشق از همه کارش |