فروغی بسطامی (غزلیات)/دل سپردم به نگه کردن چشم سیهش
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | فروغی بسطامی (غزلیات) (دل سپردم به نگه کردن چشم سیهش) از فروغی بسطامی |
' |
دل سپردم به نگه کردن چشم سیهش | ترسم آن مست سیه کار ندارد نگهش | |
بخت اگر دست دهد دست من و دامن او | چرخ اگر روی کند روی من و خاک رهش | |
چشم امید بپوشان ز غبار خط او | کز دویدن نرسیدیم به گرد سپهش | |
کس شبیهش نشناسیم اگر چه همه عمر | روز ما شب شده از طره هم چون شبهش | |
کاش در پرده شب و روز بپوشی رویت | تا ننازد فلک سفله به خورشید و مهش | |
سرو گیرم که به بالای تو ماند لیکن | کو به کف جام و به بر جامه و بر سر کلهش | |
حاجت من ز زنخدان تو دایم این است | که نجاتی ندهد یوسف دل را ز چهش | |
دل من خستهی مژگان سیهچشمان شد | آه اگر چشم بپوشد ز حال سیهش | |
عشق آن شمع چو پروانه فروغی را سوخت | تا کند پاک ز آرایش چندین گنهش |