فروغی بسطامی (غزلیات)/در راه عشق من نگذشتم ز کام خویش
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | فروغی بسطامی (غزلیات) (در راه عشق من نگذشتم ز کام خویش) از فروغی بسطامی |
' |
در راه عشق من نگذشتم ز کام خویش | گامی میسرم نشد از اهتمام خویش | |
دوش از نگاه ساقی شیرینکلام خویش | مست آن چنان شدم که نجستم مقام خویش | |
کیفیتی که دیدهام از چشم مست دوست | هرگز ندیده چشم جم از دور جام خویش | |
یاران خراب باده و من مست خون دل | مست است هر کسی ز می نوشفام خویش | |
ساقی بیار می که ز تکفیر شیخ شهر | نتوان گذشتن از سر عیش مدام خویش | |
دیدم به چشم جان همه اوراق آسمان | یک نامه مراد ندیدم به نام خویش | |
چشمم به روی قاتل و فرقم به زیر تیغ | منت خدای را که رسیدم به کام خویش | |
تا جلوه کرد لیلی محمل نشین من | همچون شتر به دست ندیدم زمام خویش | |
گاهی نگه به جانب دل میکند به ناز | چون خواجهای که مینگرد بر غلام خویش | |
پروانهوار سوخت فروغی ولی نکرد | ترک خیال باطل و سودای خام خویش |