فروغی بسطامی (غزلیات)/از دشمنم چه بیم که با دوست هم دمم
نسخهٔ تاریخ ۱۵ سپتامبر ۲۰۱۲، ساعت ۱۱:۴۵ توسط Bellavista (گفتگو | مشارکتها)
' | فروغی بسطامی (غزلیات) (از دشمنم چه بیم که با دوست هم دمم) از فروغی بسطامی |
' |
از دشمنم چه بیم که با دوست هم دمم | وز اهرمن چه باک که با اسم اعظمم | |
دریا ترشحی بود از سیل گاه عشق | توفان نمونهای بود از چشم پر نمم | |
یک جا خراب بادهی آن چشم پر خمار | یک سو اسیر حلقهی آن زلف پر خمم | |
نومید من که در قدم یار، بینصیب | محروم من که در حرم دوست محرمم | |
او گر به حسن در همه گیتی مسلم است | من هم به خیل سوختگان آتشین دمم | |
با خاک مقدم تو چه منت ز افسرم | با لعل دلکش تو چه حاجت به خاتمم | |
از تیر غمزهی تو جگر خون و سینه چاک | وز تار طرهی تو دگرگون و درهمم | |
تا لشکر خطت پی خونم کشید تیغ | سر کردهی مصیبت و سر خیل ماتمم | |
تا دست من به خاتم لعلت رسیدهاست | منت خدای را که سلیمان عالمم | |
در من ببین جمال خود ای آفتاب چهر | کز صیقل خیال تو آیینهی جمم | |
پیوند دوستداری من سست کی شود | سختم بکش که بر سر پیمان محکمم | |
تا جان پاک در قدمت کردهام نثار | در کوی عشق بر همه پاکان مقدمم | |
تا بر لبم گذشته فروغی ثنای شاه | ایمن ز هر ملالم و فارغ ز هر غمم | |
تاج سر ملوک محمد شه دلیر | کز روزگار دولت او شاد و خرمم |