فروغی بسطامی (غزلیات)/خرم آن عاشق که آشوب دل و دینش تویی
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | فروغی بسطامی (غزلیات) (خرم آن عاشق که آشوب دل و دینش تویی) از فروغی بسطامی |
' |
خرم آن عاشق که آشوب دل و دینش تویی | کار فرمایش محبت، مصلحت بینش تویی | |
شورش عشاق در عهد لب شیرین لبت | ای خوشا عهدی که شورش عشق و شیرینش تویی | |
عاشق روی تو مینازد به خیل عاشقان | پادشاهی میکند صیدی که صیادش تویی | |
مستی عشق تو را هشیاری از دنبال هست | بر نمیخیزد ز خواب آن سر که بالینش تویی | |
گاو جولان مینیاید بر زمین از سرکشی | پای آن توسن که اندر خانهی زینش تویی | |
میبرم رشک نظربازی که از بخت بلند | در میان سرو قدان سرو سیمینش تویی | |
گر ببارد اشک گلگون دیدهی من دور نیست | کاین گل رنگین دهد باغی که گلچینش تویی | |
بوستان حسن را یارب خزان هرگز مباد | تا بهار سنبل ریحان و نسرینش تویی | |
زندگی بهر فروغی در محبت مشکل است | تا به جرم مهربانی بر سر کینش تویی |