عطار (غزلیات)/گر نبودی در جهان امکان گفت
نسخهٔ تاریخ ۶ فوریهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۰۸:۰۹ توسط Rostamfarokhzad (گفتگو | مشارکتها)
' | عطار (غزلیات) (گر نبودی در جهان امکان گفت) از عطار |
' |
گر نبودی در جهان امکان گفت | کی توانستی گل معنی شکفت | |
جان ما را تا به حق شد چشم باز | بس که گفت و بس گل معنی که رفت | |
بی قراری پیشه کرد و روز و شب | یک نفس ننشست و یک ساعت نخفت | |
بس گهر کز قعر دریای ضمیر | بر سر آورد و به خون دل بسفت | |
پاکرو داند که در اسرار عشق | بهتر از ما راهبر نتوان گرفت | |
آنچه ما دیدیم در عالم که دید | وآنچه ما گفتیم در عالم که گفت | |
آنچه بعد از ما بگویند آن ماست | زانکه راز گفت نیست از ما نهفت | |
تربیت ما را ز جان مصطفاست | لاجرم خود را نمییابیم جفت | |
تا تویی عطار زیر بار عشق | گردنان را زیر بار توست سفت | |
صورت جان است شعرت لاجرم | عقل را نظم تو میآید شگفت |