عطار (غزلیات)/دوش دل را در بلایی یافتم
نسخهٔ تاریخ ۶ فوریهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۱۱:۱۳ توسط Rostamfarokhzad (گفتگو | مشارکتها)
' | عطار (غزلیات) (دوش دل را در بلایی یافتم) از عطار |
' |
دوش دل را در بلایی یافتم | خانه چون ماتم سرایی یافتم | |
گفتم ای دل چیست حال آخر بگو | گفت بوی آشنایی یافتم | |
همچو گویی در خم چوگان عشق | خویش را نه سر نه پایی یافتم | |
خواستم تا دل نثار او کنم | زانکه جانم را سزایی یافتم | |
پیش از من جان بر او رفته بود | گرچه من بیجان بقایی یافتم | |
آن بقا از جان نبود از عشق بود | زانکه عشق جان فزایی یافتم | |
مردم چشم خودش خوانم از آنک | دایمش در دیده جایی یافتم | |
گرچه زلف او گره بسیار داشت | هر گره مشکلگشایی یافتم | |
با چنان مشکلگشایی حل نشد | آنچه من از دلربایی یافتم | |
چون به خون خویشتن بستم سجل | هر سرشکی را گوایی یافتم | |
چون سجل بندم به خون چون پیش ازین | از لب او خون بهایی یافتم | |
عقل از زلفش ز بس کاندیشه کرد | حاصلش تاریکنایی یافتم | |
با دهانش تا دوچاری خورد دل | دایمش در تنگنایی یافتم | |
در هوای او دل عطار را | ذره کردم چون هبایی یافتم |