سنایی غزنوی (غزلیات)/تا نقش خیال دوست با ماست
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | سنایی غزنوی (غزلیات) (تا نقش خیال دوست با ماست) از سنایی غزنوی |
' |
تا نقش خیال دوست با ماست | ما را همه عمر خود تماشاست | |
آنجا که جمال دلبر آمد | والله که میان خانه صحراست | |
وانجا که مراد دل برآمد | یک خار به از هزار خرماست | |
گر چه نفس هوا ز مشکست | ورچه سلب زمین ز دیباست | |
هر چند شکوفه بر درختان | چون دو لب دوست پر ثریاست | |
هر چند میان کوه لاله | چون دیده میان روی حوراست | |
چون دولت عاشقی در آمد | اینها همه از میانه برخاست | |
هرگز نشود به وصل مغرور | هر دیده که در فراق بیناست | |
اکنون که ز باغ زاغ کم شد | بلبل ز گل آشیانه آراست | |
بر هر سر شاخ عندلیبیست | زین شکر که زاغ کم شد و کاست | |
فریاد همی کند که باری | امروز زمانه نوبت ماست |