سنایی غزنوی (غزلیات)/زان چشم پر از خمار سرمست
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | سنایی غزنوی (غزلیات) (زان چشم پر از خمار سرمست) از سنایی غزنوی |
' |
زان چشم پر از خمار سرمست | پر خون دارم دو دیده پیوست | |
اندر عجبم که چشم آن ماه | ناخورده شراب چون شود مست | |
یا بر دل خسته چون زند تیر | بی دست و کمان و قبضه و شست | |
بس کس که ز عشق غمزهی او | زنار چهار کرد بر بست | |
برد او دل عاشقان آفاق | پیچند بر آن دو زلف چون شست | |
چون دانست او که فتنه بر خاست | متواری شد به خانه بنشست | |
یک شهر ازو غریو دارند | زان نیست شگفت جای آن هست | |
دارند به پای دل ازو بند | دارند به فرق سر ازو دست | |
تا عزم جفا درست کرد او | دست همه عاشقانش بشکست |