سنایی غزنوی (غزلیات)/ای سنایی جان ده و در بند کام دل مباش
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | سنایی غزنوی (غزلیات) (ای سنایی جان ده و در بند کام دل مباش) از سنایی غزنوی |
' |
ای سنایی جان ده و در بند کام دل مباش | راه رو چون زندگان چون مرده بر منزل مباش | |
چون نپاشی آب رحمت نار زحمت کم فروز | ور نباشی خاک معنی آب بی حاصل مباش | |
رافت یاران نباشی آفت ایشان مشو | سیرت حق چون نباشی صورت باطل مباش | |
در میان عارفان جز نکتهی روشن مگوی | در کتاب عاشقان جز آیت مشکل مباش | |
در منای قرب یاران جان اگر قربان کنی | جز به تیغ مهر او در پیش او بسمل مباش | |
گر همی خواهی که با معشوق در هودج بوی | با عدو و خصم او همواره در محمل مباش | |
گر شوی جان جز هوای دوست رامسکن مشو | ور شوی دل جز نگار عشق را قابل مباش | |
روی چون زی کعبه کردی رای بتخانه مکن | دشمنان دوست را جز حنظل قاتل مباش | |
در نهاد تست با تو دشمن معشوق تو | مانع او گر نهای باری بدو مایل مباش |