سنایی غزنوی (غزلیات)/عقل و جانم برد شوخی آفتی عیارهای
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | سنایی غزنوی (غزلیات) (عقل و جانم برد شوخی آفتی عیارهای) از سنایی غزنوی |
' |
عقل و جانم برد شوخی آفتی عیارهای | باد دستی خاکیی بی آبی آتشپارهای | |
زین یکی شنگی بلایی فتنهای شکر لبی | پای بازی سر زنی دردی کشی خونخوارهای | |
گه در ایمان از رخ ایمان فزایش حجتی | گاه بر کفر از دو زلف کافرش پتیارهای | |
کی بدین کفر و بدین ایمان من تن در دهد | هر کرا باشد چنان زلف و چنان رخسارهای | |
هر زمان در زلف جان آویز او گر بنگری | خون خلقی تازه یابی در خم هر تارهای | |
هر زمان بینی ز شور زلف او برخاسته | در میان عاشقان آوازهی آوارهای | |
نقش خود را چینیان از جان همی خدمت کنند | نقش حق را آخر ای مستان کم از نظارهای |