سعدی (غزلیات 1)/صبحدمی که برکنم، دیده به روشناییت
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | سعدی (غزلیات 1) (صبحدمی که برکنم، دیده به روشناییت) از سعدی |
' |
صبحدمی که برکنم، دیده به روشناییت | بر در آسمان زنم، حلقهی آشناییت | |
سر به سریر سلطنت، بنده فرو نیاورد | گر به توانگری رسد، نوبتی از گداییت | |
پرده اگر برافکنی، وه که چه فتنهها رود | چون پس پرده میرود اینهمه دلرباییت | |
گوشهی چشم مرحمت بر صف عاشقان فکن | تا شب رهروان شود، روز به روشناییت | |
خلق جزای بد عمل، بر در کبریای تو | عرضه همی دهند و ما، قصهی بینواییت | |
سر ننهند بندگان، بر خط پادشاه اگر | سر ننهد به بندگی، بر خط پادشاییت | |
وقتی اگر برانیم، بندهی دوزخم بکن | کاتش آن فرو کشد، گریهام از جداییت | |
راه تو نیست سعدیا، کمزنی و مجردی | تا به خیال در بود، پیری و پارساییت |