سعدی (غزلیات 1)/گر مرا دنیا نباشد خاکدانی گو مباش
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | سعدی (غزلیات 1) (گر مرا دنیا نباشد خاکدانی گو مباش) از سعدی |
' |
گر مرا دنیا نباشد خاکدانی گو مباش | باز عالی همتم، زاغ آشیانی گو مباش | |
بز نیم در آخور قسمت، گیاهی گو مرو | سگ نیم بر خوانچهی رزق استخوانی گو مباش | |
گر همه کامم برآید نیم نانی خورده گیر | ور جهان بر من سرآید نیم جانی گو مباش | |
من سگ اصحاب کهفم بر در مردان مقیم | گرد هر در مینگردم استخوانی گو مباش | |
چون طمع یکسو نهادم پایمردی گو مخیز | چون زبان اندر کشیدم ترجمانی گو مباش | |
وه که آتش در جهان زد عشق شورانگیز من | چون من اندر آتش افتادم جهانی گو مباش | |
در معنی منتظم در ریسمان صورتست | نی چو سوزن تنگ چشمم ریسمانی گو مباش | |
در بن دیوار درویشی چه خوابت میبرد | سر بنه بر بام دولت نردبانی گو مباش | |
گر به دوزخ در بمانم خاکساری گو بسوز | ور بهشت اندر نیابم بوستانی گو مباش | |
من چیم در باغ ریحان، خشک برگی، گو بریز | من کیم در باغ سلطان، پاسبانی، گو مباش | |
سعدیا درگاه عزت را چه میباید سجود | گرد خاک آلودهای بر آستانی گو مباش |