نظامی (اقبال نامه)/فلاطون که بر جمله بود اوستاد
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | نظامی (اقبال نامه) (فلاطون که بر جمله بود اوستاد) از نظامی |
' |
فلاطون که بر جمله بود اوستاد | ز دریای دل گنج گوهر گشاد | |
که روشن خرد پادشاه جهان | مباد از دلش هیچ رازی نهان | |
ز دولت بهر کار یاریش باد | گذر بر ره رستگاریش باد | |
حدیثی که پرسد دل پاک او | بگوئیم و ترسیم از ادراک او | |
ز حرف خطا چون نداریم ترس؟ | که از لوح نادیده خوانیم درس | |
در اندیشهی من چنان شد درست | که ناچیز بود آفرینش نخست | |
گر از چیز چیز آفریدی خدای | ازال تا ابد مایه بودی به جای | |
تولد بود هر چه از مایه خاست | خدائی جدا کدخدائی جداست | |
کسی را که خواند خرد کارساز | به چندین تولد نباشد نیاز | |
جداگانه هر گوهری را نگاشت | که در هیچ گوهر میانجی نداشت | |
چوگوهر به گوهر شد آراسته | خلاف از میان گشت برخاسته | |
از آن سرکشان مخالف گرای | بدین سروری کرد شخصی به پای | |
اگر گیری از پر موری قیاس | توان شد بدان عبرت ایزدشناس |