نظامی (مخزن الاسرار)/باد نقاب از طرفی برگرفت
نسخهٔ تاریخ ۲ فوریهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۱۱:۱۰ توسط Rostamfarokhzad (گفتگو | مشارکتها)
' | نظامی (مخزن الاسرار) (باد نقاب از طرفی برگرفت) از نظامی |
' |
باد نقاب از طرفی برگرفت | خواجه سبک عاشقی از سر گرفت | |
گل نفسی دید شکر خندهای | بر گل و شکر نفس افکندهای | |
فتنه آنماه قصب دوخته | خرمن مه را چو قصب سوخته | |
تا کمر از زلف زره بافته | تا قدم از فرق نمک یافته | |
دیدن او چون نمکانگیز شد | هر که در او دید نمکریز شد | |
تا نمکش با شکر آمیخته | شکر شیرین نمکان ریخته | |
طوطی باغ از شکرش شرمسار | چون سر طوطی زنخش طوقدار | |
زان زنخ گرد چو نارنج خوش | غبغب سیمین چو ترنجی به کش | |
مست نوازی چو گل بوستان | توبه فریبی چو مل دوستان | |
لب طبریوار طبر خون به دست | مغز طبرزد به طبر خون شکست | |
سرخ گلی سبزتر از نیشکر | خشک نباتی همه جلابتر | |
خال چو عودش که جگرسوز بود | غالیهسای صدف روز بود | |
از غم آن دانه خال سیاه | جمله تن خال شده روی ماه | |
جزع ز خورشید جگر سوزتر | لعل ز مهتاب شب افروزتر | |
از بنه دل که به فرسنگ داشت | راه چو میدان دهن تنگ داشت | |
ز اندل سختش که جگر خواره گشت | بر جگر من دل من پاره گشت | |
لب به سخن خنده به شکر خوری | رخ به دعا غمزه به افسونگری | |
بسته چو حقه دهن مهرهدار | راهگذر مانده یکی مهرهوار | |
عشق چو آن حقه و آن مهره دید | بلعجبی کرد و بساطی کشید | |
کیسه صورت ز میانم گشاد | طوق تن از گردن جانم گشاد | |
کار من از طاقت من درگذشت | کاب حیاتم ز دهن برگذشت | |
عقل عزیمت گرما دیو دید | نقره آن کار به آهن کشید | |
دل که به شادی غم دل میگرفت | چشمه خورشید به گل میگرفت | |
مونس غم خواره غم وی بود | چارهگر میزده هم می بود | |
ای بتبش ناصیت از داغ من | بیخبر از سبزه و از باغ من | |
سبزه فلک بود و نظر تاب او | باغ سحر بود و سرشک آب او | |
وانکه رخش پردگی خاص بود | آینه صورت اخلاص بود | |
بسکه سرم بر سر زانو نشست | تا سر این رشته بیامد بدست | |
این سفر از راه یقین رفتهام | راه چنین رو که چنین رفتهام | |
محرم این ره تو نهای زینهار | کار نظامی به نظامی گذار |