انوری (مقطعات)/گر خداوند عصمةالدین را
نسخهٔ تاریخ ۴ فوریهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۰۸:۲۲ توسط Rostamfarokhzad (گفتگو | مشارکتها)
' | انوری (مقطعات) (گر خداوند عصمةالدین را) از انوری |
' |
گر خداوند عصمةالدین را | عارضه رنجه داشت روزی چند | |
آن بدان از بد ستارهی نحس | یا جفای سپهر بد پیوند | |
دولتی داشت بس به غایت تیز | چون قضا قادر و چو چرخ بلند | |
بخت بیدار مهربانش گفت | که بود در کمال بیم گزند | |
دفع چشم بد جهانی را | همچنین نرم نرم و خنداخند | |
داشت از روی مصلحت دو سه روز | دل او را که شاد باد نژند | |
ور تو کفارتی نهی آنرا | من نباشم بدان سخن خرسند | |
کادمیزادهای که بیگنه است | کی به کفار تست حاجتمند | |
وانکه معصوم هست دست گناه | پای او را نیارد اندر بند | |
معصیت را به عالم عصمت | وهم هم درنیاورد به کمند | |
پس چه کفارت این چه کفر بود | یا چه بیهوده باشد و ترفند | |
لفظ کفارت ای سلیم القلب | بپذیر از من مسلمان پند | |
هیچ معصوم را چو نپسندی | عصمت صرف را مکن به پسند | |
ای ز آباء و امهات وجود | چون تو هرگز نزاده یک فرزند | |
به خدایی که نیست مانندش | گرچه مستغنیم از این سوگند | |
که ز انصاف روزگار امروز | همه چیزیت هست جز مانند | |
وانکه در عرضگاه کون و فساد | چرخ را نیست هیچ خویشاوند | |
نظم پروین نداد کاری را | تا به شکل بنات نپراکند | |
گر نگاری نگاشت باز بشست | ور نهالی نشاند باز بکند | |
باری از طوبی تو طوبی لک | سالها رفت و بر گلی نفکند | |
روزگارت جگر نخواهد داد | خصم گو روز و شب جگر میرند | |
گر گشاید زمانه ور بندد | دل بجز در خدای هیچ مبند | |
پایت اندر رکاب تاییدست | درنیتفی از این سیاه و سمند | |
تو که در حفظ ایزدی چه کنی | حرز و تعویذ اهل جند و خجند | |
حرف و صوت ار قضا بگرداند | مرحبا زند و حبذا پازند | |
از که کرد آتش حوادث دور | در سرای سپنج دود سپند | |
تا که در نطع دهر در بازیست | رخ بهرام و اسب مار اسفند | |
باد فرزین عز و عمرت را | از پیاده دوام فرزین بند | |
شخص و دینت ودیعت ایزد | بینیاز از طبیب و دانشمند | |
عدد سالهای مدت تو | همچو تاریخ پانصد و چل و اند |