انوری (مقطعات)/گرچه دربستم در مدح و غزل یکبارگی
نسخهٔ تاریخ ۴ فوریهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۰۸:۵۶ توسط Rostamfarokhzad (گفتگو | مشارکتها)
' | انوری (مقطعات) (گرچه دربستم در مدح و غزل یکبارگی) از انوری |
' |
گرچه دربستم در مدح و غزل یکبارگی | ظن مبر کز نظم الفاظ و معانی قاصرم | |
بلکه در هر نوع کز اقران من داند کسی | خواه جزوی گیر آن را خواه کلی قادرم | |
منطق و موسیقی و هیات بدانم اندکی | راستی باید بگویم با نصیب وافرم | |
وز الهی آنچه تصدیقش کند عقل صریح | گر تو تصدیقش کنی بر شرح و بسطش ماهرم | |
وز ریاضی مشکلی چندم به خلوت حل شده است | واندر آن جز واهب از توفیق کس نه یاورم | |
وز طبیعی رمز چند ار چند بیتشویر نیست | کشف دانم کرد اگر حاسد نباشد ناظرم | |
نیستم بیگانه از اعمال و احکام نجوم | در بیان او به غایت اوستاد و ماهرم | |
چون ز لقمان و فلاطون نیستم کم در حکم | ور همی باور نداری رنجه شو من حاضرم | |
با بزرگان مستفیدم با فرودستان مفید | عالم تحصیل را هم وارد و هم صادرم | |
غصه ها دارم ز نقصان از همه نوعی ولیک | زین یکی آوخ که نزدیک تو مردی شاعرم | |
این همه بگذار با شعر مجرد آمدم | چون سنایی هستم آخر گرنه همچون صابرم | |
هریکی آخر از ایشان بیکفافی نیستند | این منم کز مفلسی چون روز روشن ظاهرم | |
خود هنر در عهد ما عیب است اگرنه این سخن | میکند برهان که من شاعر نیم بل ساحرم | |
خاطرم در ستر دیوان دختران دارد چو حور | زهرهشان پرورده در آغوش طبع زاهرم | |
گر ز یک خاطب یکی را روز تزویج و قبول | برتر از احسنت کابین یافتستم کافرم | |
در چنین قحط مروت با چنین آزادگان | وای من گر نان خورندی دختران خاطرم | |
اینکه میگویم شکایت نیست شرح حالتست | شکر یزدان را که اندر هرچه هستم شاکرم | |
در غرض از آفرینش غایتم بس اولم | گرچه در سلک وجود از روی صورت آخرم | |
قدر من صاحب قوامالدین حسن داند از آنک | صدر او را یادگار از ناصرالدین طاهرم |