انوری (مقطعات)/به خدایی که بازگشت بدوست
نسخهٔ تاریخ ۴ فوریهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۱۰:۲۳ توسط Rostamfarokhzad (گفتگو | مشارکتها)
' | انوری (مقطعات) (به خدایی که بازگشت بدوست) از انوری |
' |
به خدایی که بازگشت بدوست | که مرا بازگشت نیست به می | |
مگر از بهر حفظ قوت و بس | فارغ از چنگ و نای و بربط و نی | |
نکنم خدمت و نگویم شعر | گر جهان پر شود ز حاتم طی | |
جز که پیروز شاه عادل را | آنکه پیروزیست راتب وی | |
دگر آن کز دروغ باشم دور | فیالمثل گر بود بادنی شیی | |
مگر اندر سه گونه حکم نجوم | چه بود پس کجا بود پس کی | |
نسگالم نفاق اگرچه جهان | پر شدست از سهیل تا به جدی | |
نه خیانت کنم نه اندیشم | انوری باش میچهگویی هی | |
خود کند هیچکس که دیده بود | از پس سور مهر ماتم دی | |
بد نگویم بگو چرا گویم | ممتلی را بود که افتد قی | |
چون من از هیچکس نباشم پر | اخطل آنجا همان بود کاخطی | |
نام کار دگر همی نبرم | که ندارند عاقلانش پی | |
که اگر گویم ار نه محفوظ است | عرق پاکم چنانکه نور از فی | |
دزد را نیک داند از کالا | پاسبان خلقته بیدی | |
ره ز نامرد گم شود بر مرد | ورنه پیدا شدست رشد از غی | |
خوار صحبت مباش تا باشی | صاحب صدهزار صاحب ری | |
قصه کوته شد آن کنم همه عمر | چونکه توفیق دادم ایزد حی | |
که اگر بر کفم نهی پس از آن | از ندامت رخم نیارد خوی | |
گر کنم خیره ارنه خود سوزم | گفتهاند آخرالدواء الکی | |
این همه گفتم و همی گفتند | غضب و شهوت از سلول و ابی | |
عهده بر کیست این دعاوی را | همتم گفت قد ضمنت علی |