انوری (مقطعات)/کار کار ملک و دوران دوران وزیر
نسخهٔ تاریخ ۴ فوریهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۱۰:۲۵ توسط Rostamfarokhzad (گفتگو | مشارکتها)
' | انوری (مقطعات) (کار کار ملک و دوران دوران وزیر) از انوری |
' |
کار کار ملک و دوران دوران وزیر | این ز آصف بدل و آن ز سلیمان ثانی | |
عالمی از کرم این همه در آسایش | امنی از قلم آن همه در آسانی | |
جود ایشان رقم رغبت روزی بخشی | عدل ایشان علم کسوت آبادانی | |
تا جهان بیعت فرمان بری ایشان کرد | هیچ مختار نزد یک دم بیفرمانی | |
غرض چرخ کمالیست که ایشان دارند | چون برآید برهد زین همه سرگردانی | |
حبذا عرصهی ملکی که درو جغد همی | بیدریغا نبرد آرزوی ویرانی | |
مرحبا بسطت جاهی که درو منقطعاند | مسرع سایه و خورشید ز بیپایانی | |
نگذرد روزی بر دولت ایشان به مثل | که نه بر مهرهی گردن بودش پیشانی | |
در چنین دولت و من یکتن قانع به کفاف | بیم آنست که آبم ببرد بینانی | |
نظم و نثری که مرا هست در این ملک مگیر | که از آن روی به صد عاطفتم ارزانی | |
ملک مصر چه باید که ز اهل کنعان | بیخبر باشد خاصه که بود کنعانی | |
معتبر گر سخنست آنکه از آن مجموعست | خازن خاص ملک دارد اگر بستانی | |
بس بخوانی نه بر آن شکل که طوطی الحمد | بلکه تفتیش معانی کنی ار بتوانی | |
هم تو اقرار کنی کانوری از روی سخن | روح پاکیزه برد از سخن روحانی | |
در حضورست از این نقش یقین میشودم | خاصه با مهره در ششدر بیسامانی | |
گر مرا معطی دینار ازین خواهد بود | بینیازند و مرا فاقهی جاویدانی | |
تو که پوشیده همی بینی از دور مرا | حال بیرون و درونم نه همانا دانی | |
طاق بوطالب نعمهست که دارم ز برون | وز درون پیرهن بلحسن عمرانی | |
انوری این چه پریشانی و بیخویشتنی است | هیچ دانی که سخن بر چه نسق میرانی | |
بر سر خوان قناعت شده همکاسهی عقل | چند پرسی چو طفیلی خبر مهمانی | |
پسر سهل گدا گر شنود حال آرد | کایت کدیه چو عباس خوشک میخوانی |