دیوان شمس/قضا آمد شنو طبل نفیرش
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (قضا آمد شنو طبل نفیرش) از مولوی |
' |
قضا آمد شنو طبل نفیرش | نفیرش تلختر یا زخم تیرش | |
چو دایه این جهان پستان سیه کرد | گلوگیر آمدت چون شهد شیرش | |
خنک طفلی که دندان خرد یافت | رهد زین دایه و شیر و زحیرش | |
بشارتهای غیبی شد غذااش | ز شیرش وارهانید از بشیرش | |
چو هر دم میرسد تلقین عشقش | چه غم دارد ز منکر یا نکیرش | |
چو آن خورشید بر وی سایه انداخت | ز دوزخ ایمنست و زمهریرش | |
به اقبال جوان واگشت جانی | که راه دین نزد این چرخ پیرش | |
بدان دارالامان و اصل خود رفت | رهید از دامگاه و دار و گیرش | |
رهید از بند شحنه حرص و آزی | که کرده بود بیچاره و حقیرش | |
رو ای جان کز رباط کهنه جستی | ز غصه آجر و حجره و حصیرش | |
نثارش آید از رضوان جنت | کنارش گیرد آن بدر منیرش | |
تماشا یافت آن چشم عفیفش | سعادت یافت آن نفس فقیرش | |
خجسته باد باغستان خلدش | مبارک باد آن نعم المصیرش |