دیوان شمس/روی تو جان جانست از جان نهان مدارش
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (روی تو جان جانست از جان نهان مدارش) از مولوی |
' |
روی تو جان جانست از جان نهان مدارش | آنچ از جهان فزونست اندر جهان درآرش | |
ای قطب آسمانها در آسمان جانها | جان گرد توست گردان میدار بیقرارش | |
همچون انار خندان عالم نمود دندان | در خویش مینگنجد از خویشتن برآرش | |
نگذارد آفتابش یک ذره اختیارم | تا اختیار دارم کی باشم اختیارش | |
از خاک چون غباری برداشت باد عشقم | آن جا که باد جنبد آن جا بود غبارش | |
در خاک تیره دانه زان رو به جنبش آمد | کز عشق خاکیان را بر میکشد بهارش | |
هم بدر و هم هلالش هم حور و هم جمالش | هم باغ و هم نهالش چون من در انتظارش | |
جامش نعوذبالله دامش نعوذبالله | نامش نعوذبالله والله که نیست یارش | |
من همچو گلبنانم او همچو باغبانم | از وی شکفت جانم بر وی بود نثارش | |
چون برگ من ز بالا رقصان به پستی آیم | لرزان که تا نیفتم الا که در کنارش | |
حیله گریست کارش مهره بریست کارش | پرده دریست کارش نی سرسریست کارش | |
میخارد این گلویم گویم عجب نگویم | بگذار تا بخارد بیمحرمی مخارش |